سلام . پسری ۱۷ ساله هستم و رشته تجربی میخونم .چن وقته اهدافم و رویاهامو پیدا کردم و رفتم سراغ هنری که تو این مسیر کمکم کنه ولی والدینم مجبورم کردن که کنکور بدم و.... . حالا من موندم دنبال رویاهای خودم برم یا به حرف والدینم گوش کنم . ممنون میشم راهنمایی کنین
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاردیبهشت ۱, ۱۴۰۰پاسخ
سلام خوبید؟ سوالتون کلی هس من باید بررسی کنم ببینم دقیقا رویاهاتون چی بوده و چقدر با أهداف شما تفاوت داره و باید ببینیم انتهای أهداف شما و پدر مادر نقطه ی مشترکی داره که با اون بتونیم والدین رو راضی کنیم؟ و باید سود و زیان هر دو رشته در دراز مدت براتون بررسی بشه و دورنمای هر دو را مقایسه کنیم بعد تصمیم بگیریم که شما کدوم رو انتخاب کنید
سلام وقت بخیر من حدود سه ساله که با پسر داییم ازدواج کردم من قبل از این که پسر داییم به خاستگاری من بیاد علاقه ای نسبت بهش داشتم ولی هیچ وقت علاقمو بهش نشون ندادم همیشه سعی کردم ازش دور بمون حتی شنیده بودم که قراره با دختر خاله اش ازدواج کنه که به هر دلیلی نشد بعد از اون اومد خاستگاری من از یه طرف ناراحت بودم چون احساس میکردم فقط دنبال یه انتخاب خوبه چون من از این دخترایی بودم که اصلا با هیچ پسری در ارتباط نبودم همیشه سرم به درس خوندن و رفیقام گرم بود وقت این کارارو نداشتم از یه طرفی هم دوسش داشتم نمیتونستم همینطوری ردش کنم خلاصه باهاش حرف زدمو قانعم کرد برای ازدواج الان که سه ساله از زندگی مشترکمون میگذره به مشکل برخوردم من میدونستم که وابستگی زیادی به خانواده اش داره ولی اونقدر زیاد نبود که با تصمیمات خانواده اش تصمیم بگیره از وقتی ازدواج کردیم خانواده اش مخصوصا مادرش خیلی روش تاثیر میزاره متاسفانه دور هم نیستیم ازش که بتونم با دور نگه داشتنش از خانواده اش بتونم یه کم رو پای خودش نگهش دارم خونه ما طبقه بالای خونه پدرشوهرمه تا حالا بارها سعی کردم متوجهش کنم که اشتباه میکنه ولی با این که میدونه کارش اشتباس ولی فاصلشو حفظ نمیکنه اگه میدونستم کارشون دخالت تو زندگیم ایجاد نمیکنه هیچ وقت مشکلی با این موضوع نداشتم ولی متاسفانه شوهر من از ۲۴ ساعت کل یک روز حداقل ساعتی که پایین خونه پدرش میمونه ۶ ساعت هست یعنی همیشه هر روز باید به دیدن خانواده اش بره حالا رفت امدش به کنار اونا هر جا بخوان برن باید حتما ما هم باهاشون بریم عین بچه ها با من برخورد میکنن انتظار دارن من هر روز برم پایین بهشون سر بزنم گاهی وقتا باهاشون مخالفت میکنم ولی با ناراحتی شوهرم روبه رو میشم و باعث به وجود اومدن بحث بین ما میشه حتی بهشون گفتم این کارتون باعث اخلاف بین منو شوهرم میشه ولی بازم تاثیری نداشته به نظر شما من چطوری این مشکلو حل کنم ؟؟؟؟؟و این که هیچ گونه مشکل دیگه ای تو زندگیمون نداریم جز محبت زیاد از حد همسرم به خانوادشه یعنی من قسمت ناچیزی از محبتشو مال خودم میبینم اگه میشه راهنماییم کنید ممنون میشم
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلفروردین ۲۷, ۱۴۰۰پاسخ
سلام
مساله ای ک شما میفرمایید به سبک دلبستگی ناایمن همسرتون به خانواده ایشون بر میگرده و این مساله انقدر ریشه ای هست که با صحبت معمول زوجین یا حتی قهر و دعوا جواب خوبی نمیگیرید. تلاش شما باید بیشتر به سمت قانع کردن ایشون برای زوج درمانی باشه در غیر این صورت از کمک خانواده خودتون برای صحبت باید استفاده کنید. مساله دخالت خانواده در ایران از دلایل اصلی جدایی حساب میشه بخاطر همین هر صحبت اشتباهی باعث سردی میشه. بهتره برای این موضوع جلسه مشاوره داشته باشید.
سلام من ی مشکل بزرگ دارم مدام دچار اظطراب و استرسم و یا به بعضی مساعل که اصلا مهم نیست خیلی فگر میکنم یا حتا فکر و خیال هایی دارم اینقدر اذیت میشم و حرص میخورم مثلا یکی از دوستان من با کسی دوست شدن و من از این قضیه ناراحت هستم شاید واقعا،این مسعله شخصی اون باشه و ب من مربوط نشه،ک بخام دخالت کنم اما من،اینو،نمیتونم درک کنم برای همین از دیشب تا الان همش بیقرارم عصابم خورده حتا شده گریه هم کردم و از دوستم توقع دارم ک ارتباطش رو با اون فرد قطع کنه من واقعا ازت میشم همین الانشم،واقعا بیقرارم با اطرافیانم بد رفتاری میکنم چرا چون فکرم و ذهنم درگیره همون موضوع هستش که یه وقت دوست من ب اون شخص وابسته نشه،و،منو از یاد ببره یا مثل قبل نتونیم باهم صمیمی باشیم ازتون خواهش میکنم هر کمکی میتونین بکنین من واقعا ازت میشم ، چطور میتونم سعی کنم بی تفاوت باشم خواهش میکنم کمکمم کنید ممنون
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاردیبهشت ۳, ۱۴۰۰پاسخ
با سلام و وقت بخیر.
توضیحات فوق اگر به مدت بیش از ۶ ماه طول کشیده باشد به احتمال زیاد نشان دهنده اختلال اضطراب فراگیر (GAD) است. هر چند به مصاحبه تشخیصی نیاز هست، و این مشکلات مراجع در سایر حوزه ها و دیگر علایم نیز چک شود. برجسته ترین ناراحتی مراجع نگرانی مفرط در امور روزمره است. در این حالت فرد در اکثر کارهای روزمره (شغلی _ تحصیلی_ بین فردی)دچار مشکل می شود. هر کاری میکند نمی تواند اضطراب خود را کنترل کند. حتی ممکن است علائمی مانند احساس خستگی، مشکلاتی در تمرکز ، تنش عضلانی، مشکلات خواب و .. را نیز تجربه کند.
برای درمان این اختلال درمان های شناختی رفتاری CBT و فراشناختی مفید هستند.
برای مثال در درمان شناختی رفتاری درمانگر با تغییر دادن افکار، سوگیری های ذهنی، اطمینان جویی ها، ناتوانی در تحمل ابهام، کاهش نگرانی و آموزش صحیح حل مسئله و.. به جای انجام رفتارهای مرتبط با نگرانی به کاهش اضطراب مراجع کمک می کند. روش های دیگری مانند آموزش ریلکسیشن به درمانجو نیز کمک کننده است.
مراجع برای درمان حتما باید به یک روانشناس برای رواندرمانی مراجعه کند و در صورت نیاز مداخله دارویی توسط روانپزشک هم ضروری به نظر می رسد.
سلام من دختری ۲۰ ساله هستم پشت کنکورم چند وقتی که به خاطر ارتباط زیاد با دوستی که تنوع طلبه منم احساس کشش و تنوع نسبت به پسرا پیدا کردم که قبلا اینجوری نبودم مثلا خودم مد نظرمه که ۲۸٫۲۹ سالگی زمانی که واقعا امادگیشو داشته باشم ازدواج کنم ولی وقتی پسری قدبلندو زیبارو میبینم خودمو تو موقعیت ازدواج تصور میکنم واقعا خسته شدم از این تفکراتم مغرورم به کسی بها نمیدم اصلاااا ولی تو درونم انقددددر سستم
تنوع طلب شدم با کسی هم رابطه ای ندارم ولی در درونم هوس های زودگذر نسبت به پسرا دارم چجوری باید ترک کنم این عادتمو واقعا اذیت میشم.
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلفروردین ۱۱, ۱۴۰۰پاسخ
سلام عزیزم
در سنی که شما هستید بواسطه ی تغییرات هورمونی و قرار گرفتن در شرایطی متفاوت نسبت به قبل از جمله رفتن به دانشگاه و سر کار و ارتباط بیشتر با جنس مخالف تمایل شما و همه ی هم سالان شما به ارتباط با جنس مخالف بیشتر میشود و از انجایی که همه ی جوانان در همه جای دنیا در سن ٢٠ -٣٠ سالگی در بحران ازدواج و تشکیل خانواده قرار دارند و دغدغه ی اصلی شان ازدواج و تشکیل خانواده هست فکر کردن به جنس مخالف طبیعی هست کاملا پس شما وقتی آگاه باشید از این بحران یه مقدار حساسیت شما کاهش میابد و این افکار کمتر اذیتتون میکنه برای بقیه ی افکار هم از تکنیک تخلیه فکر استفاده کنید به این صورت که وقتی این افکار به ذهنتون خطور کرد همه ی افکارتون رو روی کاغذ بنویسید بدون اینکه کاغذ رو نگاه کنید بعد از اینکه نوشتید احــســـــــــــــــــــاس خواهید کرد که مطالب از ذهن شما روی کاغذ منتقل شده و ذهنتان خالی شده و بلافاصله خودتان را مشغول به کاری کنید که بهش علاقه دارید و حواستون رو پرت کنید خواهید دید که فکرتان آروم شده و افکارتان کاهش پیدا کرده
موفق باشید
سلام ...من عادت دارم در امتحانات سوالات رو از آخر به اول جواب میدم ....اخبار رو از آخر میخونم میام به اول ....تو خریدهای اینترنتی کالاها رو از آخر میبینم و میام به اول .....وقتی میخوام از اول شروع بکنم بیام به آخر عصبی و مضطرب میشم ....این مشکل دلیلش چیه که چند ساله درگیرشم که از آخر شروع میکنم میام به اول؟
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلفروردین ۱۱, ۱۴۰۰پاسخ
سلام وقت بخیر
توضیحاتتون برای تشخیص کم هست با این توضیحات میتوان به اختلال وسواس شک کرد که باید اطلاعات دقیق گرفت و شرح حال کاملی ازتون بگیریم ببینیم اختلال وسواس تایید میشود یا نه که اگر همه ی سیمپتوم های وسواس پر شود باید درمان وسواس شروع شود
موفق باشید
سلام من چن ماهه که ازدواج کردم وباشوهرم دوست بودیم
ولی همیشه بهش شک دارم بخصوص وقتی ک دخترخاله هاش هستن
و اخلاق شوهرمم طوریه که آدم یه دنده ایه و فقط به حرف خودش اعتنامیکنه و زیاد به خواسته های من توجه نمیکنه ازطرفیم واقعا مهربون ومرد صبوریه نمیدونم واقعا چیکارکنم
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلفروردین ۸, ۱۴۰۰پاسخ
سلام و وقتتون بخیر. دلیل شکاکیت به همسرتون رو باید بررسی کرد ایا ریشه این شکاکیت به دلیل رفتارهای همسرتونه و یا به خاطر عدم اعتماد شما به ایشونه.؟ گاهی اوقات افراد ترس هاشون رو به بقیه فرافکنی میکنن و این مورد باید بررسی بشه. توصیه میشه برای بررسی این موارد و حل شدنشون با روانشناس بالینی صحبت کنید. تشکر
سلام .بسیار در مانده لطفا کمکم کنید ایا کسی که در روابط اجتماعی کاری دوستانه فامیل مشکل داره احساسات دیگران و خودش رو نمی فهمه نمیتونه سر در بیاره آدم های اطرافش چگونه هستند از نظر شخصیت .یا وقایع اطرافش رو استدلال کنه و بفهمه
و ۱۰ سال دارو اعصاب وافسردگی مصرف میکنه و هیچ دوستی نداره.میتونه تو ازدواج موفق باشه اصلا میتونه ازدواج کنه .دختر ۳۲ ساله کرج
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاسفند ۲۹, ۱۳۹۹پاسخ
سلام
وقت بخیر
ازدواج امری است که نیاز به مهارت های خاصی دارد. مثل درک متقابل، همدلی، حل مسئله، حل تعارض. قاعدتا اگر کسی این مهارتها را نداشته باشد به مشکل خواهد خورد.
مصرف داروی اعصاب مانع ازدواج نیست، ولی نیاز است تشخیص داده شده را دانست. برخی اختلالات روانپزشکی از نظر ما به دلایل ویژگی های اختلال، ازدواج برایشان مسائل بیشتری ایجاد می کند و توصیه نمیشود.
در این موردی که شما فرمودید قبل از تصمیم برای ازدواج حتما باید مسائل فردی درمان شوند و مهارتهای مورد نیاز یاد گرفته شوند و برای این امر از متخصص روانشناس می توانید کمک بگیرید.
پیروز باشید
سلام وقتتون بخیر،من ۲۹ سالمه،حدود یه هفته با یه آقایی از طریق یکی از دوستامون باهم آشنا شدیم یه جلسه حضوری حرف زدیم وبعد تلفنی همه چیز خوب بود و داشت خوب پیش میرفت تا اینکه بعداز چند روز خانواده ها اقدام کردند برای تحقیق که البته زود بود و ماباید باهم بیشتر آشنا میشدیم ولی در کل نظرمون نسبت به هم مثبت بود،من همون روز اول بهش گفته بودم که قبلا چندسالی با کسی بودم والان حدود ۲ ساله قطع رابطه کردم،خانوادش وقتی برای تحقیق میرن توی محلمون بهشون میگن که که این دختر قبلا باکسی دوست بود وخانوادش مخالفت میکنن چند روزی با خانوادش حرف زد که بتونه قانعشون کنه ولی موفق نبود چون خودشم دقیق از حسش مطمئن نبود ونیاز به شناخت بیشتر داشت ولی از جایی که من خیلی ناراحت بودم ونمیخواست که منو بلاتکلیف بزاره گفت که این رابطه به نفع هیچکدوممون نیست و فقط وابستگی رو بیشتر میکنه بعداز اون چند بار دیگه باهم چت کردیم واون هنوز توی فضای مجازی منو دنبال میکنه چون پیجم بازه،من خیلی دوستش دارم نمیتونم از فکرش بیرون بیام وفکر میکنم از همه لحاظ مناسب هم هستیم،آیا میتونم کاری کنم که بازم باهم باشیم وراهی وجود داره که خانوادش راضی بشن؟اصلا به صلاحمون هست؟
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاسفند ۲۸, ۱۳۹۹پاسخ
سلام وقت شما بخیر
ببینید نکته مهم اینه که ایا مساله طرف مقابل دید و نگرش خانوادشه که منفی شده یا واقعا خودش هم روی مساله رابطه قبلی شما حساس هسا و حتی بعدا به فرض پیش رفت رابطه واقعا براش ازاردهنده خواهد شد و تحمل نخواهد کرد ؟ چون اگر کسی واقعا به شما تمایل داشته باشه و مثل شما فکر کنه کا خب خیلی شبیه هستید و به درد هم می خورید به راحتی کنار نخواهید کشید مگر اینکه ۱_ برای ایشونم ارتباط قبلی شما بسیار اهمیت داره و حائز اهمیت است و ۲_ اینکه به هر حال فردی مطیع خانوادس و نظر و دیدگاه اون ها بسیار اهمیت داره و خب حالا که خانواده این نکته رو فهمیدند دیگه نمی تونه بپذیره که بخواد ادامه بده چون دیدگاه اون ها مهمه و شاید به حدی دیدگاهشون منفی شده که دیگه نمیشه کاری کرد .پس شاید تلاش بیشتر شما نتونه مساله ای رو حل کنه مگر اینکه اگر ایشون که شما رو دنبال می کنه خودش فرصتی برای تامل داشته باشه و اگر با خودش کنار اومد و نسبت به خواستش مطمئن شد بتونه خانوادش رو هم قانع کنه
موفق باشید و امیدوارم منطقی به مساله نگاه کنید هر چند درک می کنم وابستگی عاطفی وقتی شکل بگیرید فاصله گرفتن از اون فرد سخت خواهد بود
سلام بنده از اول زندگیم وسواس فکری_عملی حاد از همه چی دارم چیکار کنم دستم به دامنتون کاری کنید واسم لطفا، التماس میکنم ازتون با تشکر
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاسفند ۲۰, ۱۳۹۹پاسخ
سلام همراه گرامی
این خیلی خوب هست که به آگاهی در مورد علائمتون رسیدید. و خبر خوبی که برای شما وجود داره این هست که در حال حاضر با پیشرفت علم روانشناسی و روانپزشکی وسواس اختلالی هست که درمان های متعددی برایش وجود دارد که پژوهش ها اثربخشی این درمان ها رو هم تایید کردند. بنابراین حتما با یک روانشناس بالینی ارتباط بگیرید و جلسات درمانیتون رو شروع کنید.
پاینده باشید
من توی رابطه عاطفی هستم . و در کل آدم وسواسی و منفی نگری هستم و افسردگی هم دارم .و الان هم باعث شده فقط روی نقاط ضعف پارتنرم دقت کنم و اصلا نمیتونم نکات مثبتشو ببینم انقد ذهنم قفل کرده رو این موضوع ک باورم شده کم کم و ازش غول ساختم حتی شدیدا دو دل و دلسرد شدم . مشکل چیه؟
شما مشکلاتی که دارین رو عنوان کردین، اما هنوز دلیل اصلی مشکلاتتون رو متوجه نشدین و این کاری است کا یک روانشناس بالینی میتونه به شما در درمان و اگاه شدن به منشا مشکلاتتون کمک کنه.
یکی از دلایلی که منفی نگر و وسواسی برخورد میکنید احتمالا به دلیل ترس از بودن در یک رابطه امنه. و تا با این ترستون با کمک درمانگر کنار نیایید، به دنبال نکات صعف پارتنرتون هستید تا با ترس اصلیتون مواجه نشین. ترس از اعتماد کردن و یا ترس از داشتن اینده ای امن در کنار یک نفر. این فقط یکی از فرضیه های ممکن برای منفی گرایی در رابطه هست. بررسی بیشتر لازمه تا این مشکل برطرف بشه. پیشنهاد میکنم با روانشاس بالینی در ارتباط باشین.
درود.دختری ۲۹ ساله و مجرد هستم.فرزند سوم و آخر.پدر و مادرم دارای تحصیلات دانشگاهی و موقعیت شغلی خوب هستند .اختلاف سن زیادی(۴۰ سال) با پدر و مادرم دارم . با مادرم بسیار صمیمی هستم و رابطه خوبی داریم و همیشه دوست دارم در کنار من باشد اما با پدرم فاصله زیادی دارم و اصلا صمیمی نیستم و همیشه دوست دارم او در بیرون خانه حضور داشته باشد.همیشه از او دوری می کنم و سعی می کنم با او همکلام نشوم.در گذشته پدرم توی ذوق من میزدضمنا شاغل هستم.برای بهبود ارتباط من و پدرم لطفا مرا راهنمایی کنید
سلام همراه گرامی
این خیلی خوب هست که به فکر بهبود رابطه خودتون با پدر هستید و قصد کردید به جای اجتناب از برقراری رابطه، بیشتر خودتون رو درگیر ارتباط با ایشون کنید
اما نکته ای که وجود داره و شما کمی در این پیام به ان اشاره کردید این هست که ما انسان ها معمولا به خصوص در دوران کودکی وقتی از کسی آسیب های روانشناختی تجربه می کنیم در بزرگسالی که مستقل شدیم تلاش می کنیم برای اجتناب از اینکه دوباره زخم بخوریم، خودمون از اون افراد دوری می کنیم.
پس بنابراین اولین و مهمترین مرحله ای که در بهبود رابطه شما با پدرتون تاثیر گذار است پرداختن به زخم های گذشته ای است که در ارتباط با او تجربه کردید
و در مراحل بعدی به کارگیری مهارت هایی مثل چگونگی برقراری ارتباط موثر، گفتگوی موثر پیرامون علایق یکدیگر و صرف وقت بیشتر برای درک احساسات و عواطف یکدیگر و برای اینکه بتوانید این مراحل رو طی کنید بهتر هست یا یک متخصص روانشناس ارتباط بگیرید.
پاینده باشید
سلام
من فاطمه هستم ۳۲ سالمه. توی یه شهر کوچیک زندگی میکنیم. پدرم به شدت مذهبی و سنتی هست و من چند سال پیش به بهانه ارشد و در واقع به دلیل از شرایط بد خانوادگی به تهران پناه اوردم. توی خونه شرایط خوبی ندارم مثلا نمیتونم توی شهر خودمون با دوستام برم کافه یا لباسهایی که دوست دارم رو بپوشم.......من مجبورم همیشه رنگهای تیره بپوشم و همیشه لباسایی که از خودم بزرگترن رو بپوشم....... وقتی توی خیابون راه میرم احساس میکنم به خاطر لباسهایی که کهنه و چند سایز از خودم بزرگترن همه نگام میکنن و این باعث شده اصلا دلم نخواد برم بیرون از خونه.در صورتی که منم جوون هستم و دلم می خواد لباسهای شاد و رنگی بپوشم و مثل بقیه تیپ بزنم یا حداقل لباسهایی که اندازم هست بپوشم. داستان به اینجا هم خلاصه نمیشه.....اگه یه کتاب داستان بگیرم دستم مدام میگه این چیه و من مجبورم برای خوندن یه کتاب ساده کتابها رو جلد کنم که معلوم نباشن....حتی توی دید و بازدیدهای عید منو نمی برن به اینن بهانه که پسر دارن و .......من سالهاست حتی خونه اقوام هم نرفتم و همش توی خونه بودم..... ما حتی خودمون هم مسافرت نمیریم و من هیچ تفریحی ندارم.....حالا چند ساله درسم تموم شده و دنبال کار بودم. من دانشگاه تهران درس خوندم و ارشد دارم ولی هر جا دنبال کار میرفتم معمولا دنبال داستانهای دیگه بودن و در واقع یکیو می خواستن که لاس بزنن باش من که اهل این چیزا نیستم نمی تونستم دووم بیارم بارها و بارها کارم رو عوض کردم و بسیاری از مواقع حتی پولی برای خرید نهار و شام و سیر کردن شکمم نداشتم. به ناچار توی این فاصله بارها برگشتم به خونه..ولی هر بار شرایط بد خونه منو وادار کرد دوباره به تهران برگردم.....به خونوادم گفتم اونجا کار دارم ولی شغلی ندارم در حقیقت و در فشار روحی و مالی شدید به سر می برم. من توی این سالها بارها و بارها توی ازمونهای استخدامی شرکت کردم ولی همیشه موقع مصاحبه شخص مورد نظر خودشون رو قبول میکردن یا کسی که سابقه کار داشته باشه.... سوال من از شما اینه من چی کار کنم ایا به خونه برگردم و برای ازمونهای استخدامی درس بخونم یا تهران برم و دنبال کار بگردم؟ کدوم می تونه شرایط زندگی منو بهتر کنه؟
سلام دوست عزیز شرایط شما رو درک می کنم به عنوان یک فرد ۳۲ ساله حق شماست که شغلی مناسب و آزادی های فردی نسبی داشته باشید اما بهتره واقع بینانه تصمیم بگیرید و به جای این که دنبال شغل ایده ال یا سبک زندگی کاملا دلخواه باشید سعی کنید با توجه به شرایط و محدودیت های اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی تون شغل مناسب رو پیدا کنید هرگز محیط صد درصد سالم برای اشتغال پیدا نمیشه و قرار هم نیست دیگران همه اصول اخلاقی و استاندارهای ما رو رعایت کنند تا ما در جایی کار یا زندگی کنیم این ما هستیم که باید مهارت های ارتباطی، قاطعیت، همکاری و در عین حال مرز گذاشتن را یاد بگیریم که با توجه به این که شما در خانواده ای که خصوصا در ارتباط شما با جنس مخالف خیلی محدودتون کردند شما مهارت ها و جسارت لازم برای ارتباط با مردان را نیاموختید و سعی می کنید به محض دیدن رفتارهای نامناسب در مردان از محیط کار اجتناب کنید دقیقا همون کاری که والدین تون انجام میدن یعنی دور کردن شما از پسرهای فامیل. پس بهتره با کمک یک روانشناس مهارت هاتونو افزایش بدید تا بتونید در مقابل رفتارها یا درخواست های نامناسب دیگران از خودتون مراقبت کنید نه لزوما از هر چیزی فرار کنید با کمک روانشناس ذهنیت تونو اصلاح کنید و عزت نفس و ارزشمندی خودتونو به نوع پوشش و یا مسائل دیگه وابسته نکنید تا بتونید در هر شرایطی برای حال خوبتون و پیشرفت شغلی و شخصی خودتون قدم بردارید. متاسفانه با توجه به این که امکان اشتغال در شهرهای کوچک خیلی کمِ پس شاید اگر بتونید انتظاراتتونو منطقی کنید استانداردهاتونو در مورد محیط کار و همکاران واقع بینانه تر کنید انشالله بتونید شغل و درآمدی مناسبی پیدا کنید. موفق باشید
با سلام پسری ۲۳ ساله هستم که موقع عصبانیت از دست کسی به نفس نفس افتادن و تپش قلب و لرزش دست و سستی پا و همچنین لرزش صدا میفتم فرقی هم نداره عصبانیتم به یه بچه یا یه نوجوان یا یه فرد جوان باشه این مدل شدنم خیلی اعصابم رو خورد میکنه و خیلی ناراحتم به نظر شما علتش چیه و راه درمانی داره ؟ در واقع بهتره بگم موقع عصبانی شدن به روی کسی ، متاسفانه یه فرد با استرسی هستم
سلام
امیدوارم حالتان خوب باشد..
موردی که مطرح نمودید نشان میدهد که شما این موقعیت رو تهدیدزا برداشت میکنید. افراد وقتی موقعیت را تهدیدزا ادراک میکنند، واکنش سمپاتیک بدن بالا میرود تا آنها را برای نبرد یا فرار آمادهتر کند. تمام نشانههایی که نام بردید سیستم اعصاب سمپاتیک است که نشان از سلامت سیستم عصبی شما دارد. برای بهبود این مساله باید مهارتتان برای رویارویی با چنین موقعیتهایی بالا رود. همکاران روانشناس میتوانند به شما کمک کنند تا با یادگیری مهارتهای مدیریت استرس و مدیریت خشم از پس چنین موقعیتهایی به خوبی برآیید.
سلام لطفا راهنماییم کنید دیگع دارم دیوووونه میشم همش گریه همش گریه عه
من دختر هستم ۶ماه پیش با یک پسری ک واقعا دوسش داشتم دوست شدم قبلاز اینم من با هیچ پسر دیگه ای نبودم
تا حدود یک ماه و نیم اخلاقش خیلی خوب بود ولی بعد از یک ماهو نیم کلااخلاقش تغیر کرد بهم پیشنهاد رابطه داد و من چون دختری مذهبی هستم اصلاقبول نکردم چقد سراین بحثمون شد بهم گف برو پی زندگیت ازت رنجیدم ......ولی باز فرداش پیام میداد و منم جوابشو میدادم یک روز برای امتحان کردنش با یک سیمکارت ناشناس پیام دادم اونم جواب داد شماره تماس داد و قرار من بهش گفتم تو ب من خیانت کردی گفت برو پی زندگیت ازت رنجیدم حتی کاری کرد تا من ازش معذرت خواهی منم این رابطه تا دقیقا ۶ماه دامه داشت به هر دختری هم پامیداد چون چن باری امتحانش کرده بودم منم بهش گفتم اگع واقعا منو دوس داری بیا خاستگاری ولی اون درجواب من گف اگع تو خیلی عجله داری دراولین شرایط هرکی اومد خاستگاریت جواب مثبت بده من تواین شرایط نمیتونم من باهاش خداحافظی کردم اونم گف امید وارم کسی اینجوری بازندگیت بازی نکنه
من الان یک ماه و نیمه اصلا جواباشو نمیدم حتی زنگ زد به تلفن خونه تا تهدید کنه ک من باهاش دوستم ولی جرات نداشت حرف بزنه
الان یکی اومده خاستگاریم باخانوادم حرف زده باهم اشنا شدیم من یروز رفتم مغازش این منو بغل کرد بوس کرد
ولی هر مشتری میومد بهش گفتم من برم دیگع میگف ن صبرکن منم صبر میکردم بعد اون باز منو بغل میکرددو بوس میکرد امروز ک رفتم مغازش دختری اونجا بودهمه اومدن و رفتن ولی همچنان اون دخترع اونجا بود اون دختره هم گف من برم دیگع یاد خودم افتادم اون ب زبون خودشون گف ن صبر کن ولی من فهمیدم چون اون نمیدونه ک من زبون اونارو میفهمم حالا واقعا نمیدونم بااون دختره هم رابطه داره یانه چون خاستگارمه من چجوری بفهمم ک این خاستگارع منو ب مسخره نگرفته واقعا از مغازه دراومدم باگریه دراومدم لطفا راهنماییم کنید
اگر درست متوجه شده باشم و خب فرد جدید که خواستگاره شما هست با هم ارتباط لمسی دارید ...خب ببینید وقتی فردی به شکل رسمی اومده خواستگاری و خانواده شناخت پیدا کردن یا در حال آشنایی هستید داشتن هر نوع رابطه ای باعث ایجاد فضای عاطفی خواهد شد و قطعا از فضای منطقی و عقلانی که مد نظر است دور خواهید شد .در نظر داشته باشید که تحقیق کردن از دوستان اون فرد و شناخت خانواده او و ارتباط خود شما در حد بیرون رفتن و صحبت بر سر مسائل مهمی که اولویت شما دو نفره به شناخت کمک خواهد کرد وخب در ایم مراودات اگر طرف مقابل ارتباطاتی داشته باشه از نوع صحبت رفتار گاها پس زدن شما و وقت نگذاشتن متوجه خواهید شد .ولی با همه این شرایط وقتی خواستگاری کرده بهتره بعد از شناخت اولیه به مشاوره قبل ازدواج مراجعه کنید چرا که نفر سومی بددن قضاوت کمک کنه که ارزیابی از شخصیت طرف مقابل داشته باشید تا حتی اگر در فضای احساسی عاطفی دارید تصمیم میگیرید با ارائه نکات موثر کمک کنه تا بتونید کاملا منطقی و عقلانی برای ایندتون تصمیم گیری کنید ...یک بار ضربه در تجربه روابط عاطفی باعث میشه گاها تصمیمات اشتباهی گرفته شود
امیدوارم تصمیم مناسبی بگیرید و با مشورت گرفتن نگرانی هاتون کاهش پیدا کند
من پشت کنکوری م ولی اصلا تمرکز ندارم میشه کمکم کنید
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلاسفند ۲۹, ۱۳۹۹پاسخ
سلام وقت بخیر
به طور کلی همه ی افرادی که مطالعه میکنند بیشتر از ده دقیقه نمیتوانند تمرکز کنند پس أین مسئله در مورد همه صدق میکند و نگران نباشید ولی راهکاری میگم خدمتتون که میزان تمرکزتون افزایش پیدا کنه، أولا بعد أز هر ۴۵ دقیقه درس خوندن حتما یک ربع استراحت کنید و ذهنتون رو ازاد کنید
دوما هر زمانی که میزان افکار مزاحم زیاد شد درس خوندن رو متوقف کنید و یه کاغذ بردارید و هر انچه در ذهنتان هست را روی کاغذ پیاده کنید بدون اینکه مطالب را نگاه کنید بعد أز پیاده کردن مطالب کاغذ را پاره کنید و در سطل بیندازید و ملاحظه خواهید کرد که مطالب از ذهن شما روی کاغذ تخلیه شده و ذهنتان خالی از افکار شده و بعد از اجرای تکنیک تخلیه فکر میتوانید با تمرکز به ادامه ی مطالعه بپردازید
موفق باشید
سلام خسته نباشید
من چند وقتی هست که پدر و مادرم به صورت پنهانی دنبال ازدواج کردن من هستن و دنبال پیدا کردن دختر هستن سنم هم ۲۲ هست البته عقیده دارم یک عدده فقط ، بعد به من هم گاها یه چیز هایی میگن در رابطه با ازدواج و من مخالف هستم و دوست دارم تا ۲۸ ۲۹ اینا اقدامی نکنم برای همین خیلی تحت فشار قرار گرفتم و مشکلات بی خوابی و هزار فکر و خیال میاد به سرم حتی چند روز تپش قلب هم گرفتم و خوابم نبرد و سرم هم به شدت درد میکنه لطفا بگید من باید چیکار کنم
سلام
علایمی ک شما گزارش میکنید کاملا نشان دهنده ی فشار شماست. ابتدا بخودتون اعتماد کنید ک مساله ازدواج چیزی نیست ک اگر خانواده این رو بخواخد حتما باید اتفاق بیفتاد. شما برای کاهش اضطراب باید آموزش ببینید ک جراتمندانه مخالفت خودتون رو اعلام کنید. تله ای ک این جا برای شما میتونه رخ بده این هست که ممکنه منفعلانه برخورد کنید و به درخواست خانواده واکنشی نشون ندید ک این منجر ب اضطراب و خشم و سرزنش درونی میشه و یااینکه پرخاشگرانه بخواهید درخواستشونو رد کنید که این هم اسیب رسانه. پس ابتدا رفتار جراتمندانه رو باید یاد بگیرید ک فشار درونیتون کاهش پیدا کنه
سلام.من یه دختر ۲۴ساله ام..مشکلم اینه که پدرو مادرم هنوز که هنوز فکر میکنند من بچه ام و برای من سر هر موضوعی تصمیم گیری میکنند و اعتماد به نفس من رو خیلی پایین میارن..
اطرافیان من معتقدند من خیلی هرچی پدر مادر گفتند،گفتم چشم ،و الان اونا بر من مسلط شدند..همیشه در حال بحث و دعوا هستیم و حرف هم رو نمی فهمیم..لطفا به من کمک کنید..
سلام عزیزم
شما والدین حمایتگری دارید که این مسئله اگه شدید باشه ممکنه باعث شکل گیری و فعال شدن طرحواره ی رها شدگی و خودتحول نیافته شده باشه که باید بررسی بشه ، اطاعت از والدین مسئله ی مهمی هست که در شکل گیری این شرایط تأثیری ندارد چون عوامل اساسی تَر و زمینه ای در این مورد درگیر هستند ، اولا باید مسئله اساسی تَر بررسی بشه و با شما و والدین تون صحبت بشه و دوما تدریجی شروع کنید به به عهده گرفتن مسئولیت های کوچک و به ثمر رساندن اونها که کم کم خانواده تون متوجه این مسئله به صورت عملی بشوند که شما بزرگ شدید
موفق باشید
سلام من دختر ۲۰ساله ای هستم که چهار پنج ساله درگیر هستم با ظاهر خودم یعنی اکثر روزها نگران ظاهرم هستم...اکثر وقت ها نگرانم وقتی میرم بیرون و میام یا میرم مهمونی بدتر میشم وقتی میرم مهمونی یا مهمون میاد در حین مهمونی مدام نگران ظاهرم هستم که بقیه منو زیبا نمیبینن و.....وقتی در جمع یک غریبه میشینم بیشتر نگران ظاهرم هستم حس میکنم که در نظرشون نازیبام و...خودم به جاشون فکر میکنم فکر میکنم اونها منو نازیبا میبینن.....از یک مشاور خانواده کمک گرفتم اما خوب نشدم ایشون بهم گفتن که از لحاظ مشاوره ای قیافتون خوبه یعنی خیلی ها زیبا میبینن اما بدتر شدم چون معنی حرفاش رو بد برداشت میکنم و درک نکردم و حس بدتری بهم دست داد و قانع نشدم..من وقتی کسی از ظاهرم انتقاد کنه حتی اگه بدونم شوخیه نگران میشم....من مثلا زیبایی رو در مثلا یه قیافه های خاصی میدونم یه معیارهایی براشون در نظر گرفتم..این مسئله ازارم داده راحت نیستم چند ساله اذیتم واسترس ظاهرم رو دارم که نکنه بقیه نمیپسندن...حتی اجیم مادرم خاله هام یا دوستم بهم میگن خوبی یا زیبایی من میگم دلداری میدن....روحیه من مشکل داره اذیتم....و میترسم بقیه خصوصا اقایون منو پسند نکنن..تو گذشته من خودم خیلی با بقیه مقایسه میکردم..مشاور خانواده بهم گفتن قیافه سلیقه ای هست من الان فکر میکنم یعنی در نظر خیلی ها چهرم معمولی هست یا زیبا نیست ....لطفا راهنماییم کنید ممنونم.
با سلام
علائم گزارش شده احتمالا نشان دهنده اختلال بدشکلی بدن (body dysmorphic disorder) است. این اختلال در طیف اختلالات وسواس فکری عملی طبقه بندی می شود. منتها در اختلال بدشکلی بدن افکار وسواسی و تکرار شونده در مورد ظاهر و بدن و بخصوص صورت است. این اختلال با اشتغال فکری شدید در مورد یک نقص خیالی یا جزئی در ظاهر یا قیافه هم مشخص می شود و فرد ممکن است در حیطه های شغلی، اجتماعی و تحصیلی دچار مشکلات جدی ای شود. این اختلال در مراجع موجب می شود که فکر کند که زشت هست و استدلال های مخالف اطرافیان را نیز نپذیرد. همچنین اعتماد به نفس او پایین آمده موجب اضطراب شدید و حتی افسردگی در او شود. ممکن هست که حتی مراجع در ابتدا به متخصصان پوست و زیبایی رجوع کند. فرد ممکن است ساعت ها و زمانهای طولانی به به وارسی خود در آینه و.. مشغول شود یا از اطرافیان در مورد ظاهر خود اطمینان جویی کند که امر به شدت علائم و گیر افتادن در چرخه افکار ناکارآمد مربوط به بیماری منجر می شود. این اختلال به ترس هایی در مورد آینده هم ممکن است منجر شود اینکه ظاهرش زشت تر شود و موفق به ازدواج نشده و توسط دیگران طرد شود.
همچنین افکار منفی بیمار می تواند موضوعات مختلفی در صورت مراجع را شامل شود. مثلا گاها در مورد جوش های صورت ، اندازه بینی، پوست صورت و.. خود را نشان دهد. فرد مبتلا ممکن است بخواهد که جلو این افکار منفی را بگیرد ولی نحوه برخورد او با این افکار و سرکوب آنها موجب بازگشت مجدد فکر شده و در او تشدید می شود که این مسئله اضطراب شدید تری را هم به دنبال دارد. این اختلال ممکن است موجب گوشه گیری فرد شود و از رفتن به مهمانی ها، جمع غریبه ها و مکان های عمومی اجتناب کند. (البته لازم است که اینجا روانشناس احتمال اختلالات دیگری مثل اضطراب اجتماعی و.. را بررسی کند).
برای درمان این اختلال در ابتدا باید مراجع بپذیرد که این علائم نشان دهنده یک مشکل روانشناختی هستند و باید از رواندرمانگر این حوزه کمک بگیرد. درمان های متعددی برای این اختلال وجود دارند.
۱- درمان شناختی رفتاری که بر تغییر رفتار و افکار مشکل ساز مراجع تمرکز می کند. در واقع در این درمان از روش بازسازی شناختی توسط روانشناس برای مراجع صورت می گیرد.. همچنین در این درمان انواع افکار منفی و ناکارآمد توسط مراجع به کمک روانشناس شناسایی و مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرند و انواع راهبردهای مقابله ای قبلی بیمار نیز مورد بازبینی قرار گرفته و اصلاح می شوند.
۲- درمان فراشناختی؛ در این نوع مداخله موضوعاتی چون کنترل فکر، نظارت بر افکار و روشهای آمیختگی فکر عمل و.. مورد مداخله قرار میگیرد.
۳- درمان های دارویی؛ این نوع مداخله توسط روانپزشک باید صورت بگیرد که معمولا ممکن است انواعی از داروهای ضد اضطرابی و افسردگی را برای این اختلال در نظر بگیرد.
به طور کلی مراجع برای درمان شدن باید بپذیرد که این یک اختلال روانشناختی از جنس وسواس فکری عملی است که نیازمند یک مداخله تخصصی توسط روانشناس یا روانپزشک است.
سلام
روز بخیر
یک نفر(۱۸ساله)چنین علائمی داره:افرادی رو میبینه که بقیه نمیبینن،این افراد باهاش صحبت می کنن،اسمش رو صدا میزنن و بیشتراشون سرزنش و توهین میکنن.این صداها رو خیلی از ذهنش میشنوه.و مثلا گربه و موش میبینه و این ها تو هوا هستن.صدای پا میشنوه در حالیکه خونه ساکته.حتی وقتی بیرون میره حس میکنه اشخاصی دنبالش میکنن.هر لحظه میترسه که مثلا یک نفر از حموم وارد اتاقش بشه.همیشه کابوس میبینه که یکسری آدم بهش توهین میکنن و حتی یک بار در خواب کتکش زدند.وقتی از خواب بیدار میشه به شدت گریه میکنه و موهای خودش رو میکشه.صداهای توی سرش آزارش میدن.(حتی باعث تهوع میشه)اخیرا هم حس میکنه یکسری خاطرات دارن از یادش میرن.الان این شخص باید چیکار کنه؟ممنون میشم پاسخ بدید.
این علایم نیاز به بررسی دقیق داره که متوجه بشیم ایا این موارد رو به چه وضوح میبینن رنگ و لعاب داره یا نه؟ چه قدر تکرار میشن در طول روز؟ سابقه اسیب به سر وجود داره یا نه؟ سابقه آزار وجود داره یا نه؟ همه اینها نیاز به بررسی دقیق داره و در اولین فرصت روانپزشک و یا روانشناس بالینی مراجعه داشته باشند.
سلام وقتتون بخیر..من۲۰سالمه و دوست پسرم هم هم سن خودمه قصدمون جدی شده منتظر ی سری ملزوماتیم تا رسمیش کنیم...پدر مادرش چند ساله ک از هم جدا شدن و مادرش هم پدرش بوده هم مادرش ..۳۷٫٫۳۸سال داره مادرش...حالا ب من گفت ک مادرش گفته تا مدتی با برای اول زندگی باهاش زندگی کنیم..من برای ازدواج توی یه ساختمون هم مشکل دارم اما باز بهتره تا توی یه خونه باشم...چیکار میتونم کنم برای منصرف شدنش...خیلی هم روی مادرش حساسه...من میخوام راحت باشم تو زندگیم مستقل باشم...چجوری جلوی چشم مادرش میتونم ستقل و راحت باشم با شوهرم...از طرفی هم دوس دارم همیشه احترام برقرار باشه و دوست ندارم نبود شوهرش رو حس کنه و فک کنه من پسرش رو از دستش در اوردم...کل زندگی اون این پسره...ولی با اون توی یه خونه نمیشه!!!!
مشکل دیگ هم ک دارم اینه ک....قبلن خیلی دوسش داشتم عاشقش بودم سر یک سری جریانا ک انجام داد کلن رابطمون قطع شد و الان ماهیه ک دوباره برگشته و من تازه دارم دوباره خودمو باهاش وقف میدم...قبلن فقط دوسش داشتم اما الان توی ذهنم میگ قدش کوتاه نسبت به بقیه فلانه بیساره...من قصدم برگشت نبود ب اصرار و کار هایی ک کرد برای بار اخر بهش ی فرصت دادم ک ازش هم داره خوب استفاده میکنه و نزدیک میشه به اون چیزی ک میخوام اما گاهی ک باهاش بحثم میشه همه مشکلات قبل یادم میاد...حالا ک هنوز مشکلات دوتامون ب شکل۱۰۰ درصد حل نشده مسئله مارش هم مطرح شده...چیکار باید بکنم؟؟من زندگی مستقل میخوام وقتی۱ ماه میرم خونه خواهرم و ازم پذیرایی میشه دلم میخواد وقتی خواهرم میاد۱ ماه بمونه شهرستان ۱۰روزش حداقل خونه من باشه ولی خونه مادر شوهر من خودم هم مهمونم...از قدیم میگن مهمون از مهمون بدش میاد صابخونه از هر دو...لطفن راهنماییم کنید ممنون...
مرسی ک تایم میذارین...
سلام.
با توجه به توضیحاتی ک فرمودید در گام اول بهتره تا جایی ک امکان داره ازدواج رو به تعویق بندازین، تا زمانی ک این مسایل حل نشده اگر ازدواجی صورت بگیره مسلما مشکلات بیشتری پیش خواهد امد. در گام دوم باید بر اساس مهارت جراتمندی نیاز به استقلال از خانواده همسر را ابتدا با پارتنرتون و در صورت نیاز با مادر ایشون مطرح کنید، اگر گارد خیلی زیادی از جانب انها وجود داشته باشه احتمالا بعد از ازدواج حتی در صورت رعایت ادب و احترام به خاطر عدم وجود مرزبندی دچار خشم درونی بشید و از تصمیمی که گرفتید پشیمون بشید. لطفا در این مدتی که ازدواج رو به تعویق می اندازید از مشاوره پیش از ازدواج استفاده کنید تا هم حس هایی که جدیدا باهاش درگیر هستید بررسی بشه و هم سیستم وابستگی پارتنر شما به مادرشون.
سلام
سلام سوالم در رابطه با مادرم است که رفتاری زبانی بد و زشتی داره، ۱. من از صبح که بیدار میشم انگار جهنم شروع شده چرا چون این زن شروع میکنه به نفرین کردن و دعای بد، آرامشی نیست ۲. مثل دشمن است با من چشم دیدن تغییر و موفقیتم را نداره ۳.و همیشه سنگ میندازه جلو پام و با اینکه ۳۱ سالم شده حسادتش بین فرزندان فقط روی منه ۴. بی دلیل نفرین و دعای بد و زشت میکنه، ۵ . ادمی منفی باف و سرشار از انرژی بد۶ . وقتی میشینم روبروش انگار کل انرژی خوبم و نشاطم از بین رفته که احساس میکنم خودم را خلاص کنم بهتره ، ادمیه که همش حرف مردم را میزنه و تکرار میکنه ،الانم که دارم دنبال کار میگردم برم کار کنم همش داره بهم فحش میده و دعوا شروع میکنه و کلی بد و بیراه میگه، موندم چیکار کنم
ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید
با سلام و عرض ادب
حق دارید در شرایط نامناسبی قرار گرفتید، وقتی محیط زندگی متشنج باشد، از انرژی روانی ما کم می کند و ما را دچار نگرانی مزمن می کند. احساس ناخوشایندی است که هر روز با نگرانی از تعامل نامناسب با مادر بیدار شوید.
اما بهترین کار برای شما کمتر کردن تعاملات تشنجی با مادر است. زمانهایی که رفتار مناسبی دارند (حتی اگر این رفتارها بسیار کوتاه و کم باشند) به ایشان توجه مثبت نشان دهید و محبت کنید و زمانهایی که رفتار نامناسبی دارند، کاملا بی تفاوت باشید یا موقعیت را ترک کنید، ابدا با ایشان وارد بحث نشوید.
نکته مهمی که وجود دارد این است که ما تنها و تنها روی رفتار خودمان می توانیم کنترل داشته باشیم و امید برای تغییر دادن دیگران سرابی بیش نیست. اما خبر خوب این است که از راه تغییر خودمان میتوانیم غیر مستقیم در محیط مان هم اثرات و تغییراتی ایجاد کنیم.
توان ما در تغییر خودمان اینطور می تواند به ما کمک کند که نگاه مان را به اطراف تغییر دهیم و مادر را با همین ویژگی ها بپذیریم. بپذیریم که ایشان هم مسائلی دارند که باعث شده رفتار اینچنینی داشته باشند. وقتی به پذیرش مادر نزدیکتر شوید، خواه ناخواه رفتارهای او کمتر شما را آزار می دهد.
اینکه شما دنبال کار هستید ایده بسیار خوبی است و آن را به طور جدی دنبال کنید. چون همین موضوع باعث میشود شما مشغول کار دیگری شوید و کمتر صحبت های مادر ذهن شما را درگیر کند.
احتمالا احساسات ناخوشایند زیادی از رفتارهای مادر در شما بوجود آمده که طبیعی هم هستند، پیشنهاد میکنم برای اینکه این احساسات منجر به رفتاری نشوند که بعدها پشیمانی ایجاد کرده و یا مسئله را پیچیده تر کنند با یک روانشناس در مورد آنها صحبت کنید. در جلسه با روانشناس می توانید از احساساتی که سرکوب شده اند اما در رفتارتان بسیار مهم و اثر گذار هستند با درمانگرتان صحبت کنید و طی یک تکنیک درمانی زیر نظر درمانگر گفتگوی خیالی با مادر داشته باشید تا حرف های ناگفته تان را به ایشان بزنید، تکنیکی که باعث میشود خشم و سایر احساسات منفی شما را به مادر تا حد زیادی کاهش دهد.
برقرار باشید
سلام صحبت با ارواح و موجودات خیالی دیدن و حس کردن اونا و رفت و امدشون منو خسته کرده توسط اونا تحت نظرم و اصلا راحت نیستم نمیتونم خودم باشم چون هیچ وقت تنها نیستم اونا همیشه دارن منو نگاه میکنن ولی خیلی تنهام هیچکسو ندارم که بتونم باهاش حرف بزنم مجبورم با موجودات خیالی حرف بزنم واینکه با خیالِ ادمای واقعی حرف میزنم جای اینکه با خودشون حرف بزنم با روحشون حرف میزنم راهکار چیه میخام از دست خیالپردازیای زیاد خلاص شوم دختر ۱۷ساله
سلام همراه گرامی
شرایط سختی رو تجربه می کنید تنهایی همواره برای افراد مسئله دردناکی بوده و البته اضطراب زا. و افراد برای اجتناب از اون کارهای مختلفی انجام می دهند و گویا با اطلاعاتی که دادید شما برای رهایی از این اضطراب های درونی به خیال پردازی و صحبت با موجودات خیالی رو آوردید. بنابراین برای کاهش این شرایط ابتدا باید اضطراب های درونی و بیرونی شما بررسی شود. اینکه به جای صحبت با موجودات خیال خود، با یک درمانگر صحبت کنید بسیار کمک کننده خواهد بود و بعد از بررسی های بیشتر و با نظر روانشناس بالینی شاید مراجعه به روانپزشک هم روند رها شدن شما از این شرایط سخت تسریع کند.
پاینده باشید.
سلام من ۲۰ سالمه و نزدیک ۸ ماه هست که نامزد کردم نامزدم ۲۱ سالشه ما قبل اینکه نامزد کنیم باهم دوست بودیم خیلی باهم خوب بودیم ولی الان چند وقته که سر هر چیز کوچیکی باهم بحث میکنیم و من خیلی زود ناراحت میشم دلم میخواد بهم بزنم ولی تا میبینم جدی داره میشه گریه میکنم شدید حالم بد میشه اونم همینه سریع عصبی میشه و زود پشیمون
نمیخوام این رابطه تموم بشه ولی خیلی شکاک شدم دوست دارم همش پیش خودم باشه با دوستاش نباشه با کسی نره بیرون همه توجهش به من باشه بیشتر بحثام سر اینه که اون میخواد هرشب با دوستاش بره بیرون بهش که میگم نرو دعوامون میشه میگه تو اعتماد نداری
من به شدت احساس میکنم وابسته شدم وقتی ۱ روز نمیبینمش یا باهام سرد حرف میزنه بهم میریزم با کل خانواده دعوا میکنم میرم تو اتاق دلم میخواد تنها باشم
باید چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنین احساس میکنم دارم دیوونه میشم
سلام دوست عزیز اولا که رابطه بعد ازدواج و رسمی شدن رابطه با دوران دوستی کاملا متفاوته ...تعهد و مسئولیتی که خود ازدواج به بار میاره ممکنه باعث ایجاد مسائلی هم بشه و خب وابستگی های اولیه وجود داره ولی باید مدیریت بشه چون اینکه بخواهید طرف مقابل فقط با شما باشه ...یک تصور نامعقوله و برای مدیریت این دوران نیاز به اموختن مهارت هایی دارید لذا بهتره حتما از همین ابتدا با یک روانشناس برای حل این مسائل مرتبط باشید
سلام
من دانش آموزی دختر در رشته تجربی هستم و ۱۷ سال سن دارم. از نظر بهره هوشی وتوان یادگیری بسیار خوب هستم و در تمام طول تحصیلم شاگرد اول بودم و معدل بالای ۱۹٫۷۰ داشتم.
اما خانواده من دارای مشکلاتی است. پدرم علارغم داشتن وجهه اجتماعی خوب و مدرک دکتری و درآمد عالی و و جود مادر کارمند و دارای درآمد خوب باهم مشکل دارند. پدرم دست بزن دارند و فحاشی میکنند. این باعث عدم آرامش روانی من و عدم تمرکز هنگام درس خواندن من شده. امسال کنکور دارم و در سال های گذشته تمام سعیم را برای آن انجام دادم. مطمئنم اگر ۷ ماه باقی مانده را درست درست بخوانم پزشکی قبول میشوم. اما تازه گی ها بحث طلاق در خانواده مطرح شده که باعث اختلال در عملکرد من شده و به کلی نا امید شدم. مادرم میخواهد بعد کنکورم طلاق بگیرد.اما من دچار درگیری ذهنی شده ام.چکار میتوانم کنم تا درگیر مشکلات نشوم و برنامه خود را عملی کنم؟
سلام عزیزم با توجه که مشکلاتی که براتون پیش اومده چقدر خوب که مصمم هستید در درس خوندن . مشکلات همیشه وجود داره و اینکه بحث طلاق مطرح شده دلیل بر این نیست که حتما قرار هست اتفاق بیفتد و شما بخاطر مسئله ای که هنوز اتفاق نیفتاده ذهنتون رو درگیر کردید من پیشنهاد میکنم با مادر و پدرتون صحبت کنید تا این مسأله رو بین خودشون مطرح و اگه مقدور باشه حل بکنند و تا کنکورتون شما رو وارد این مشکلات نکنند و برای تمرکز حین مطالعه پیشنهاد میکنم از تکنیک تخلیه فکر استفاده بکنید به این صورت که هر موقعی که تمرکزتون رو از دست دادید هر چیزی که به فکرتون میاد رو بنویسید روی کاغذ و بعد کاغذ رو با دست غیرغالب پاره کنید و بندازید دور ، اینطوری خواهید دید که مطالب از فکر شما روی کاغذ اومده و ذهنتون خالی میشه و میتونید به درس خوندنتون ادامه بدید و در نهایت پیشنهاد میکنم در طول این مدت حتما از راهنمایی های یک مشاور تحصیلی خوب استفاده کنید تا در این مسیر کمکتون کنند، موفق باشید
با عرض سلام و خسته نباشید
من خیلی دوست دارم که فیزیکدان نظری بشم ولی میدونم که بهره هوشی بالایی ندارم(بین ۱۱۵ تا ۱۲۰)میخوام بدونم که با این مقدار هوش بهتره برم سراغ رشته های ساده تری مثل حسابداری یا نه برم دنبال علاقم
فقط خواهش میکنم صادقانه پاسخ بدید.
ممنون
سلام وقتتون بخیر، در ابتدا باید ببینیم که تصوری که از بهره هوشی دارید چی هست؟ شما یه بازه ی بزرگی رو ذکر کردید این نشون میده احتمالا دارید حدس میزنید فقط و ازمونی براش ندادید پس بهتره اول یک دید درست در مورد بهره ی هوشی تون داشته باشید و با این إعداد ذهنتون رو درگیر نکنید و اینکه تحقیقاتی که در مورد موفقیت وجود دارد همه و همه اشاره و تاکید به این دارند که پشتکار و تلاش در موفقیت بسیار بیشتر از بهره ی هوشی موثر است پس در هر رشته ای که علاقه دارید میتونید با پشتکار و تلاش موفق بشید به شرط اینکه انگیزه بالا و تلاش زیاد داشته باشید، موفق باشید
سلام
زنی متاهل ۳۵ ساله دیپلم و خانه دار هستم. حدود سه ماه است در مورد اینکه امروز چند شنبه است و چه تاریخی است دچار اشتباه می شوم. مثلا صبح که از خواب بیدار می شوم به سرعت نمی توانم بگویم چند شنبه است و چه تاریخی است ولی گاهی اوقاف با کمی فکر کردن یادم میاد ولی گاهی اوقات هم نه و باید به تقویم یا تلوزیون نگاه کنم و یا یکبار از یک دوست درخواستی داشتم که از طریق وات ساپ براش ارسال کردم من این درخواست را در صبح جمعه داده بودم ولی با خود فکر می کردم که پنجشنبه صبح دادم. در این باره هم مطمئن بودم که پنجشنبه صبح درخواستم را به وی داده ام. نمی دونم چرا اینطوری شدم. قبلا اینطوری نبودم.
البته در اردیبهشت ماه و شهریور شدید تر بود و حالا ۱۰ درصد بهتر شده . همین مثالی که در مورد ارسال پیام به دوستم مربوط به هفته قبل است.
سلام.
اختلال تمرکز و حواس پرتی علل مختلفی مثل اضطراب ، افسردگی و .... می تواند داشته باشد که برای پیدا کردن تشخیص درست نیازمند ویزیت کامل روانپزشکی و شرح حال گیری کامل هستند
با سلام و خسته نباشید
پسر ۷ ماهه دارم و از برخی رفتارهای مادر شوهرم نسبت به پسرم رضایتمندی ندارم.از طرفی هر گونه مخالفت با مادر شوهرم منجر به تشدید رفتار اشتباه ایشون با پسرم میشه و من از تاثیر رفتار ایشون در شکل گیری شخصیت پسرم نگرانم.مثلا احساس میکنم هنگام رفتار با پسرم از زورگویی استفاده میکنن .گاهی و نه همیشه احساس میکنم پسرم در بغل ایشون راحت نیستن ولی واکنشی نشون نمیده پسرم.میترسم پسرم شخصیت تو سری خوری به سبب این نوع رفتار ایشون به خود بگیره.خیلی نگرانم.مممنون از وقتی که گذاشتین .
سلام وقتتون بخیر ، پسر شما تا ۶ ماهگی طبق رشد روانی نرمال قاعدتا تصور میکرده که شما و خودش یک شخص هستید و تو این سن تازه به این مرحله از رشد رسیده که متوجه شده مادر شخص دیگری هست که جدا از منه و به من سرویس جسمی و روحی میده ، پس از این به بعد بهتره رفتارتون رو تصحیح کنید به این صورت که هر چقدر نیاز داشته باشه بغلش کنید بدون ترس از اینکه نکنه بغلی بشه و ... و نیازهاش رو بدون فوت وقت رفع کنید ، رفتار مادر شوهرتون بستگی به این داره که چقدر در ارتباط با پسرتون هست ایا همیشه پیششون هست ؟ یا چند ساعت در هفته هست؟ و اینکه احــســـــــــــــــــــاس راحتی پسرتون رو باید ببینیم چطور تفسیر میکنید؟ و ایا این مسئله به احــســـــــــــــــــــاس شخصی شما و مادرشوهرتون ارتباط دارد؟ این ها باید بررسی شود تا بیشتر کمکتون کنم ولی به طور کلی اگه میزان حضور مادرشوهرتون کنار کودکتون کم باشه جای نگرانی نیست
سلام خسته نباشید منو نامزدم هم دیگرو خیلی دوست داریم،و من خیلی روش حساسم اونم همین طور ولی سر هر چیز کوچکی سریع ناراحت میشم و باهاش بحث میکنم و زود میزنم زیر گریه،کلا زود عصبی میشم و جرو بحث را میندازم،نمیدونم چیکار کنم حتی با پدرو مادر خودمم سریع بحث میکنمو عصبی میشم،لطفا راهنمایی کنید
سلام وقتتون بخیر، عصبی شدن و حساس و زود رنج بودن رو باید ببینیم ایا همیشه اتفاق میفته و جزء سبک ارتباطی شما شده یا نه فقط در زمان های خاصی و همینطور بررسی کنیم که ایا از زمان خاصی این رفتار شما شروع شده و علت مشخصی دارد که آستانه تحمل شما پایین آمده یا نه، بحث های شما و عصبی شدن هاتون بخاطر رعایت نکردن حد و مرزی هست که باید رعایت بشه یا بخاطر ترس از دست دادن ایشون حساس شدید؟ در مورد نامزدتون پیشنهاد میکنم سعی کنید شناخت کاملتری از خودتون کسب کنید و هر دوتون خط قرمز ها و باید و نباید هایی که ممکنه عدم رعایتش باعث بحث بشود را منطقی با هم صحبت کنید و به توافق برسید که در این صورت از خیلی از بحث ها پیشگیری خواهد شد در مورد والدین هم همینطور . علاوه بر این باید راههای حل تعارض و مهارت های ارتباطی رو هم بیاموزید که در حل تعارض ها بسیار راهگشا خواهد بود،در هر حال ابتدا باید علت این رفتار به صورت ریشه ای بررسی شود تا بهتر بتونیم راهنمایی تون بکنیم
سلام ببخشید من ۳ساله ازدواج کرذم ازنظر روابط جنسی ازطرف من مشکل بود یکی دوبار رفتیم دکتر ولی گفتن چیزی نیست ولی خانمم توی این مدت خیلی اذیت شد والان میگه دیگه سردشدم وعلاقه ایی دیگه به من نداره ومیگه میخوام تنها شم یه مدت وازهم جدا شیم شایدشاید بعدا برگرده شاید
من جفتم درمانم میکنم ولی میگه سردشدم اصلا نمیتونم فعلا بهم میگه توبرودرمان شو ولی جداشیم سایدبرگشتیم
نمیدونم چه کارکنم
سلام. معمولا مشکلات جنسی وقتی حالت بلند مدتی پیدا میکنه منجر به سرکوب نیاز جنسی طرف مقابل میشه و اگر آن فرد در ابتدا میل جنسی بالایی داشته باشه همراه با سرکوب، خشم به طرف مقابل و تغییر فانتزی جنسی رو تجربه میکنه، شما هر چه زودتر فرایند درمان مساله جنسی رو کامل بکنید اما فعلا قبول نکنید ک جدای از هم زندگی کنید چون احتمالا این شکل جدایی بیشتر ایجاد مشکل کنه. از ایشون زمان بخواهید و مدت اون زمان رو هم مشخص کنید،مثلا ۳ ماه و تمامی تلاشتونو برای برطرف کردن مشکلات رابطه بکنید به شکلی ک این تلاشها مشهود باشه و این اطمینان رو به همسرتون بدید ک اگر در این مدت مساله برطرف نشد تصمیمشو بگیره. بهتره برای آشنایی با راههای بهبود رابطه عاطفی در طی این مدت با همسرتون از زوج درمانی استفاده کنید.
سلام، وقت بخیر، خانم بنده رفتار های خودسرانه زیادی داره، با کوچکترین مخالفتی درباره نظراتش قهر مینه و شروع میکنه به دعوا افتادن، با کوچکترین دعوای میره خونه خانوادش و منو تنها میزاره، یا مثلا مهمونی کنسل میکنه و با من و خانوادش شروع میکنه به دعوا افتادن، وکلا لج میکنه که خودش بعدا پشیمون میشه، میخواست مازتون کمک بگیرم چطور میتونم جلوی این رفتارها بگیرم، تشکر
سلام وقت تون بخیر.
باتوجه به این که علاوه بر قهر کردن با همسر با خانواده خود نیز دعوا می کند و چالش هایی را تجربه می کند، احتمالا الگوهای ثابتی از رفتار در همسر هست که در روابط بین فردی اش در حالت تکرار قرار دارند. چون که بعدا نیز دچار پشیمانی می شوند احتمالا این رفتارها برای او در حالت ناهمخوان هستند. به این معنی که خود فرد از وجود این رفتارها ناخشنود هست ولی دانش و مهارت کافی برای تغییر شرایط خود را نمی شناسد. بهتر هست به همسر پیشنهاد شود که با یک روان درمانگر صحبت کند. چون احتمالا نیازمند آموزش برخی از مهارتهای زندگی مانند؛ مدیریت خلق منفی، مدیریت استرس، ارتباط موثر بین فردی و.. باشند. اگر درگیری با همسر بیشتر تکرار شود نیازمند خانواده درمانی هم خواهد بود. برای کمک بهتر هست از یک روانشناس و مشاور کمک حرفه ای دریافت شود و در این حالت شوهر نمی تواند کمک کننده باشد چون به بررسی دقیق و مداخله روانشناختی نیاز هست.
سلام من ۱۷ سالمه و از ۱۰ سالگی متوجه ارتباط مادرم با مردهای دیگه شدم اولاش خیلی اذیت میشدم سنم کم بود و این مسئله برام خیلی سنگین بود حتی یکبار هم به کشتن یکی از اونا فکر کردم و نقشه کشیدم اما بعدش کم کم برام بی اهمیت تر شد بازم اذیت میشدم اما سعی میکردم بی توجه باشم به شدت عصبی و پرخاشگر شده بودم و هستم قضیه رو به هیچ کس نگفتم و نمیخواستمم بگم اما امشب اون قدر تحت فشار بودم که قلبم تیر میکشه من سال دیگه کنکور دارم و مشاور دارم و الان فهمیدم به بهانه ی من میره باهاش حرف میزنه و دارن صمیمی میشن این دیگه خارج از توانم بود و واقعا نمیتونم تحمل کنم تمرکزم رو درسام از دست دادم و ب شدت شکاک شدم نسبت به همه من نمیخوام بخاطر یه همچین ادم احمقی که واقعا نمیشه روش اسم مادر گذاشت ایندمو از دست بدم اما این ارتباط اخرو نمیتونم تحمل کنم و اگر بهش بگم انکار میکنه بهم میگه روانی شدم لطفا کمک کنید واقعا نمیتونم تحمل کنم
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلشهریور ۲۸, ۱۳۹۹پاسخ
سلام
وقت بخیر
کار خوبی کردی که در مورد احساساتت حرف زدی. در این شرایط احساس خشم داشتنت طبیعیه ولی باید از اینکه به پرخاشگری تبدیل بشه جلوگیری کرد.
بعضی از تجربیات هستن که کنار اومدن باهاشون از توان آدم خارجه و به دلیل همین احساسات شدید نیازه که با یک درمانگر مشورت داشته باشی چون ممکنه به تنهایی نتونی از پس اینهمه فشار بربیای و روی عملکرد تحصیلیت اثر منفی بیشتری بذاره.
پیشنهاد من برای کنار اومدن و حل و فصل این شرایط سخت، کمک گرفتن از متخصصه تا بتونی روی اهداف شخصیت تمرکز کنی.
سلام
من امروز متوجه شدم مادرم و دوست بابام قایمکی باهمدیگه چت میکردن و ... چتشونم در حد قربون صدقه و اینجور حرفا بود ُ منتهی چون توی جمع دوستانه اونا یک کلمه هم باهم حرف نمیزدن و الان امروز با دیدن چتشون فهمیدم که چقدر باهم صمیمین و همدیگه رو عزیزم و فدات شم ... صدا میزنن خیلی فکرم به هم ریخته . و اینکه یه جای چت مادرم گفته بود که الان غزل اینجاست نمیتونم حرف بزنم بعدا میگم بهت ُ فهمیدم که نمیخواد ماها بدونیم این رابطه قایمکی رو ُ من الان خیلی خیلی فکرم به هم ریخته چون هردوی اونا رو دوستشون دارم و تصور اینکه جفتشون اینجوری دورو و ... از آب دراومدن خیلی سخته برام . من کنکوریم و این قضیه خیلی داره آزارم میده نمیتونم تمرکز کنم اصلا و همش فکرم میره سمت جاهایی که نباید از اونجایی که فقط مامانم مواقعی که ناراحتم آرومم میکنه و این سری نمیتونم بهش مشکلمو بگم خیلی داره اذیتم میکنه لطفا کمک کنید ...
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلشهریور ۲۶, ۱۳۹۹پاسخ
سلام خب واضحا ارتباطی اتفاق افتاده . منتهی بدون اینکه شما حد و حدود رابطه رو بدونید و حتی خلاهایی که در زندگی مادر یا پدرتون ممکنه وجود داشته باشه و شما به عنوان فرزند مطلع باشید ....
چون در شرایط حساس هم قرار دارید بهتره بسته به میزان ابنکه با مادرتون ارتباط صمیمی دارید بهش بگید که متوجه این مساله شدید قطعا ایشون توضیحاتی داره
...حتی اگر نظر شما توجیه هم باشه ولی اینکه بدونه فردی از اعضای خانواده مطلعه نتیجه بهتری در روند رابطه داره تا اینکه به گمان ندانستن افراد رابطه رو ادامه بدن ...
و خب مساله اصلی اینه باقیش دبگه بستگی داره چقدر در زندگی شخصی مادر شما خلاباشه که با ارتباط لا این فرد جبرانبشه ..فقط شاید اگر بدونه مطلع هستید بتونه مدیریت کنه و همراه با انمام رابطه باشه
با سلام ، بنده ۷ ساله متاهلم،بخاطر مسایل مالی در مرحله اول وآماده نبودن بنده برای مادرشدن و قبول مسئولیت بچه،در حال حاضر بچه نداریم از سال قبل کارهای پیش بارداری رو انجام دادم ولی اقدام نکردیم الان مدت ۶ ماهه همسرم به خواهرزادم که دختر۱۴ ساله هستش وابسته شده و میگه بچه نمیخوام در صورتی که میدونه به هیچ وجه پدرش حتی یه ساعتم این امرو قبول نمیکنه،سر این موضوع با هم مشکل داریم و هر کاری میکنم ایشون دست بردار نیست واین قضیه هم روی کارمون و هم زندگی زناشوییمون تاثیر گذاشته و واقعا دیگه خسته شدم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلشهریور ۱۶, ۱۳۹۹پاسخ
سلام. اینکه نوع وابستگی همسرتون به خواهر زادتون به چه شکلی هست و علت عدم تمایل ایشون در حال حاضر به نداشتن فرزند باید کامل بررسی شود. همچنین فرایند ارتباطی شما در طی ۶ ماه اخیر کاملا باید در نظر گرفته شود. مسلما فشار برای فرزنددارشدن تاثیر عکس خواهد داشت و منجر به فاصله گیری بیشتر همسرتان خواهد شد و حتی در صورت اصرار به دلیل بی علاقگی ب فرزند ممکن است ارتباط پدر فرزندی خوبی نیز شکل نگیرد .بهتر است مدتی روی مهارتهای ارتباطی در جهت قوی تر کردن رابطه بدون اشاره ب فرزندآوری کارشود.
سلام من و همسرم حدود ده سال ازدواج کردیم و یک پسر دو ساله دارم. من هیات علمی دانشگاه هستم. با همسرم همکلاسی کارشناسی بودم. در زمان ارشد بیشتر با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من اهل اصفهان و همسرم اهل شمال است. در زمان ازدواج هر دو دانشجو بودیم و شروع به یکسری کارهای پاره وقت کردیم و زندگی را شروع کردیم. من درسم را در مقطع ارشد تمام کردم و بعد دکترا خوندم. همزمان با درس خوندن در یک شرکت خصوصی مشغول به کارشدم و حقوق خوبی داشتم. همزمان بورسیه دانشگاه شدم و هیات علمی هم شدم. ولی همسرم درس ارشد خود را به اتمام نرساند و از دانشگاه اخراج شد. با مشغول به کار شدن من آن تقریبا کاری هم نمیکرد و تقریبا کل هزینه زندگی با من بود. الانم من هیات علمی هستم و در دو شرکت خصوصی هم همزمان کار میکنم و درآمد تقریبا خوبی دارم و کل هزینه زندگی با من است. همسرم دو سال پیش در آزمون پزشکی شرکت کرد و در دانشگاه آزاد پزشکی قبول شد و الان داره پزشکی میخونه. الان ترم ۴ است. از زمانی که پزشکی قبول شد به من میگه تو ده سال من رااز زندگی عقب نداختی و من اولیتم درس خوندن است و کلا هیچ مسولیتی قبول نمیکنه. البته من در این ده سال تا بحال دو سه بار تا مرز جدایی هم رفتیم و برگشتیم. من احساس میکنم کلا دارم خودم را فدا میکنم و ایشان هیچ مسولیتی در مقابل من و بچم نداره. ایشون حتی در هر بحثی هم که پیش بیاد برمیگرده میگه تو هیچ کاری برا من نکردی و برا خودت خانه و ماشین خریدی. میگه برای خودت کار میکنی به من چه. اگر بحثی بین من و خانوادش پیش بیاد هیچ حمایتی از من نمیکنه و کلا من احساس میکنم هیچ حمایتی از طرف ایشان نه مالی نه خانودگی دارم. همه بهم میگن داری اشتباه میکنی ادامه میدی نمیدونم واقعا چکار کنم.
گروه مشاورین "های اکسپرت"مدیر کلشهریور ۱۲, ۱۳۹۹پاسخ
با سلام
این ازدواج در ابتدا از نوع زندگی مشترک در حالت متقارن تشکیل شده است. به این صورت که زن و شوهر از لحاظ تحصیلی، توانمندی، شغلی و.. در اوایل ازدواج حالت تشابه میان آنها وجود داشته است. به مرور به علت خارج شدن یکی از طرفین از حالت تقارن و دیگر ویژگی های شخصیتی مانند مسئولیت گریزی، بی نظمی، بی انگیزگی و.. که برای مثال می تواند جای نقش ها را تغییر دهد دچار عدم تعادل شده است و فرآیند ارتباطی را دچار چرخه معیوبی از تعارض های مکرر ساخته است. اگر این حالت بیشتر تداوم یابد درگیری ها و مشکلات هیجانی بیشتری برای طرفین ایجاد می کند. هر کدام از زوجین هر چه بیشتر در نقش خود غرق شوند عدم تعادل بیشتر می شود. چون مسئولیت یک طرفه می شود.
در این حالت زوج درمانی برای هر دو همزمان لازم است و شوهر نیازمند جلسات انفرادی است (حتی احتمالا زن هم نیازمند جلسات انفرادی باشد). ولی زوج درمانی در ابتدا ارجح است.البته هر چند یک ارزیابی دقیق تری نیاز می باشد. روان درمانگر باید در جلسات درمان ساختار مجددی به خانواده ببخشد و نقش ها را دستکاری کند. بده بستان زندگی زناشویی باید به صورت مشخص برای هر دو تعریف گردد. قواعد جدیدی را خانواده باید بپذیرد. فرا قاعده ها و باورهای نظارتی ذهنی زن و شوهر باید تغییر یابد. روشهای تکرار ی موجود که تحت عنوان اصول زاید یا حشو هستند و میان زوجین اکنون وجود دارند باید توسط درمانگر شناسایی شده و به خانواده ها گوش زد شوند. توصیه های غیر تخصصی آشنایان و اطرافیان که نا متعادلی را سبب می شود متوقف شوند. فرض ها و باورهای غلط و سازه های ناکارآمد و دفاع هایی که در ذهن شوهر وجود دارد و شکل دهنده رفتار بیرونی او هستند باید مورد چالش شناختی قرار گرفته و تغییر یابند و الگوی جدید در جلسات زوج درمانی را بپذیرد.
نگرشهای موجود در ذهن زن و شوهر ارزیابی شده و دستور کار جدید توسط درمانگر صادر شود. در جلسات انفرادی علت ناکارآمدی و ضعف های تحصیلی و شغلی شوهر در چند سال اخیر شناسایی شده و مورد مداخله قرار بگیرد و مهارت های جدید به او آموخته شود. آسیب های عاطفی و زناشویی موجود به علت این سبک از زندگی شناسایی شده و ترمیم مجدد یابند. عناصر بنیادی خانواده مانند: اعتماد، وفاداری، تقسیم نقش و.. مورد ارزیابی روان درمانگر قرار گرفته و دوباره بازسازی شوند.
ماهیت پیام های کلامی و غیر کلامی زن و شوهر که ارتباط معیوب را ایجاد کرده و موجب چرخه غیر خطی شده اند شناسایی شده و مورد مداخله قرار بگیرند، همچنین سبک های جدید پیام رسانی میان زن و شوهر برقرار شود . گسلش های عاطفی(مانند قهر کردن، دوری گرفتن، ترک روابط جنسی، تنبیه نمودن مقابله همدیگر) و.. مورد بررسی و مداخله قرار بگیرند. ساختار قدرت مورد مداخله قرار گرفته اهداف جدید دوباره بنا شوند. سیستم های زناشویی متداول که ممکن است موجود باشد مانند؛ کناره گیر، دنباله رو، سرزنش کننده_آشتی جو، حامی _ حمایت شونده، پر کار و کم کار (دو مورد اخیر احتمالا در این زندگی رایج تر باشد ) باید مورد تغییر قرار بگیرند.
سلام خسته نباشید. من یک نوجوان ۱۵ ساله هستم که شدیدا به خودارضای عادت کردم. هرچندبار که میرم حمام تا دوش بگیرم دست به این عمل میزنم که شدیدا از این کار متنفرم و میخواهم ازش خلاص شوم. لطفا راهنماییم کنید توروخدا. متشکرم از بابت زحماتتون.
سلام . پسری ۱۷ ساله هستم و رشته تجربی میخونم .چن وقته اهدافم و رویاهامو پیدا کردم و رفتم سراغ هنری که تو این مسیر کمکم کنه ولی والدینم مجبورم کردن که کنکور بدم و.... . حالا من موندم دنبال رویاهای خودم برم یا به حرف والدینم گوش کنم . ممنون میشم راهنمایی کنین
سلام خوبید؟ سوالتون کلی هس من باید بررسی کنم ببینم دقیقا رویاهاتون چی بوده و چقدر با أهداف شما تفاوت داره و باید ببینیم انتهای أهداف شما و پدر مادر نقطه ی مشترکی داره که با اون بتونیم والدین رو راضی کنیم؟ و باید سود و زیان هر دو رشته در دراز مدت براتون بررسی بشه و دورنمای هر دو را مقایسه کنیم بعد تصمیم بگیریم که شما کدوم رو انتخاب کنید
دریافت مشاوره: خانم دکتر درستی
سلام وقت بخیر من حدود سه ساله که با پسر داییم ازدواج کردم من قبل از این که پسر داییم به خاستگاری من بیاد علاقه ای نسبت بهش داشتم ولی هیچ وقت علاقمو بهش نشون ندادم همیشه سعی کردم ازش دور بمون حتی شنیده بودم که قراره با دختر خاله اش ازدواج کنه که به هر دلیلی نشد بعد از اون اومد خاستگاری من از یه طرف ناراحت بودم چون احساس میکردم فقط دنبال یه انتخاب خوبه چون من از این دخترایی بودم که اصلا با هیچ پسری در ارتباط نبودم همیشه سرم به درس خوندن و رفیقام گرم بود وقت این کارارو نداشتم از یه طرفی هم دوسش داشتم نمیتونستم همینطوری ردش کنم خلاصه باهاش حرف زدمو قانعم کرد برای ازدواج الان که سه ساله از زندگی مشترکمون میگذره به مشکل برخوردم من میدونستم که وابستگی زیادی به خانواده اش داره ولی اونقدر زیاد نبود که با تصمیمات خانواده اش تصمیم بگیره از وقتی ازدواج کردیم خانواده اش مخصوصا مادرش خیلی روش تاثیر میزاره متاسفانه دور هم نیستیم ازش که بتونم با دور نگه داشتنش از خانواده اش بتونم یه کم رو پای خودش نگهش دارم خونه ما طبقه بالای خونه پدرشوهرمه تا حالا بارها سعی کردم متوجهش کنم که اشتباه میکنه ولی با این که میدونه کارش اشتباس ولی فاصلشو حفظ نمیکنه اگه میدونستم کارشون دخالت تو زندگیم ایجاد نمیکنه هیچ وقت مشکلی با این موضوع نداشتم ولی متاسفانه شوهر من از ۲۴ ساعت کل یک روز حداقل ساعتی که پایین خونه پدرش میمونه ۶ ساعت هست یعنی همیشه هر روز باید به دیدن خانواده اش بره حالا رفت امدش به کنار اونا هر جا بخوان برن باید حتما ما هم باهاشون بریم عین بچه ها با من برخورد میکنن انتظار دارن من هر روز برم پایین بهشون سر بزنم گاهی وقتا باهاشون مخالفت میکنم ولی با ناراحتی شوهرم روبه رو میشم و باعث به وجود اومدن بحث بین ما میشه حتی بهشون گفتم این کارتون باعث اخلاف بین منو شوهرم میشه ولی بازم تاثیری نداشته به نظر شما من چطوری این مشکلو حل کنم ؟؟؟؟؟و این که هیچ گونه مشکل دیگه ای تو زندگیمون نداریم جز محبت زیاد از حد همسرم به خانوادشه یعنی من قسمت ناچیزی از محبتشو مال خودم میبینم اگه میشه راهنماییم کنید ممنون میشم
سلام
مساله ای ک شما میفرمایید به سبک دلبستگی ناایمن همسرتون به خانواده ایشون بر میگرده و این مساله انقدر ریشه ای هست که با صحبت معمول زوجین یا حتی قهر و دعوا جواب خوبی نمیگیرید. تلاش شما باید بیشتر به سمت قانع کردن ایشون برای زوج درمانی باشه در غیر این صورت از کمک خانواده خودتون برای صحبت باید استفاده کنید. مساله دخالت خانواده در ایران از دلایل اصلی جدایی حساب میشه بخاطر همین هر صحبت اشتباهی باعث سردی میشه. بهتره برای این موضوع جلسه مشاوره داشته باشید.
دریافت مشاوره: خانم دکتر ایزدی
سلام من ی مشکل بزرگ دارم مدام دچار اظطراب و استرسم و یا به بعضی مساعل که اصلا مهم نیست خیلی فگر میکنم یا حتا فکر و خیال هایی دارم اینقدر اذیت میشم و حرص میخورم مثلا یکی از دوستان من با کسی دوست شدن و من از این قضیه ناراحت هستم شاید واقعا،این مسعله شخصی اون باشه و ب من مربوط نشه،ک بخام دخالت کنم اما من،اینو،نمیتونم درک کنم برای همین از دیشب تا الان همش بیقرارم عصابم خورده حتا شده گریه هم کردم و از دوستم توقع دارم ک ارتباطش رو با اون فرد قطع کنه من واقعا ازت میشم همین الانشم،واقعا بیقرارم با اطرافیانم بد رفتاری میکنم چرا چون فکرم و ذهنم درگیره همون موضوع هستش که یه وقت دوست من ب اون شخص وابسته نشه،و،منو از یاد ببره یا مثل قبل نتونیم باهم صمیمی باشیم ازتون خواهش میکنم هر کمکی میتونین بکنین من واقعا ازت میشم ، چطور میتونم سعی کنم بی تفاوت باشم خواهش میکنم کمکمم کنید ممنون
با سلام و وقت بخیر.
توضیحات فوق اگر به مدت بیش از ۶ ماه طول کشیده باشد به احتمال زیاد نشان دهنده اختلال اضطراب فراگیر (GAD) است. هر چند به مصاحبه تشخیصی نیاز هست، و این مشکلات مراجع در سایر حوزه ها و دیگر علایم نیز چک شود. برجسته ترین ناراحتی مراجع نگرانی مفرط در امور روزمره است. در این حالت فرد در اکثر کارهای روزمره (شغلی _ تحصیلی_ بین فردی)دچار مشکل می شود. هر کاری میکند نمی تواند اضطراب خود را کنترل کند. حتی ممکن است علائمی مانند احساس خستگی، مشکلاتی در تمرکز ، تنش عضلانی، مشکلات خواب و .. را نیز تجربه کند.
برای درمان این اختلال درمان های شناختی رفتاری CBT و فراشناختی مفید هستند.
برای مثال در درمان شناختی رفتاری درمانگر با تغییر دادن افکار، سوگیری های ذهنی، اطمینان جویی ها، ناتوانی در تحمل ابهام، کاهش نگرانی و آموزش صحیح حل مسئله و.. به جای انجام رفتارهای مرتبط با نگرانی به کاهش اضطراب مراجع کمک می کند. روش های دیگری مانند آموزش ریلکسیشن به درمانجو نیز کمک کننده است.
مراجع برای درمان حتما باید به یک روانشناس برای رواندرمانی مراجعه کند و در صورت نیاز مداخله دارویی توسط روانپزشک هم ضروری به نظر می رسد.
دریافت مشاوره: آقای دکتر یوسفی
سلام من دختری ۲۰ ساله هستم پشت کنکورم چند وقتی که به خاطر ارتباط زیاد با دوستی که تنوع طلبه منم احساس کشش و تنوع نسبت به پسرا پیدا کردم که قبلا اینجوری نبودم مثلا خودم مد نظرمه که ۲۸٫۲۹ سالگی زمانی که واقعا امادگیشو داشته باشم ازدواج کنم ولی وقتی پسری قدبلندو زیبارو میبینم خودمو تو موقعیت ازدواج تصور میکنم واقعا خسته شدم از این تفکراتم مغرورم به کسی بها نمیدم اصلاااا ولی تو درونم انقددددر سستم
تنوع طلب شدم با کسی هم رابطه ای ندارم ولی در درونم هوس های زودگذر نسبت به پسرا دارم چجوری باید ترک کنم این عادتمو واقعا اذیت میشم.
سلام عزیزم
در سنی که شما هستید بواسطه ی تغییرات هورمونی و قرار گرفتن در شرایطی متفاوت نسبت به قبل از جمله رفتن به دانشگاه و سر کار و ارتباط بیشتر با جنس مخالف تمایل شما و همه ی هم سالان شما به ارتباط با جنس مخالف بیشتر میشود و از انجایی که همه ی جوانان در همه جای دنیا در سن ٢٠ -٣٠ سالگی در بحران ازدواج و تشکیل خانواده قرار دارند و دغدغه ی اصلی شان ازدواج و تشکیل خانواده هست فکر کردن به جنس مخالف طبیعی هست کاملا پس شما وقتی آگاه باشید از این بحران یه مقدار حساسیت شما کاهش میابد و این افکار کمتر اذیتتون میکنه برای بقیه ی افکار هم از تکنیک تخلیه فکر استفاده کنید به این صورت که وقتی این افکار به ذهنتون خطور کرد همه ی افکارتون رو روی کاغذ بنویسید بدون اینکه کاغذ رو نگاه کنید بعد از اینکه نوشتید احــســـــــــــــــــــاس خواهید کرد که مطالب از ذهن شما روی کاغذ منتقل شده و ذهنتان خالی شده و بلافاصله خودتان را مشغول به کاری کنید که بهش علاقه دارید و حواستون رو پرت کنید خواهید دید که فکرتان آروم شده و افکارتان کاهش پیدا کرده
موفق باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر درستی
سلام ...من عادت دارم در امتحانات سوالات رو از آخر به اول جواب میدم ....اخبار رو از آخر میخونم میام به اول ....تو خریدهای اینترنتی کالاها رو از آخر میبینم و میام به اول .....وقتی میخوام از اول شروع بکنم بیام به آخر عصبی و مضطرب میشم ....این مشکل دلیلش چیه که چند ساله درگیرشم که از آخر شروع میکنم میام به اول؟
سلام وقت بخیر
توضیحاتتون برای تشخیص کم هست با این توضیحات میتوان به اختلال وسواس شک کرد که باید اطلاعات دقیق گرفت و شرح حال کاملی ازتون بگیریم ببینیم اختلال وسواس تایید میشود یا نه که اگر همه ی سیمپتوم های وسواس پر شود باید درمان وسواس شروع شود
موفق باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر درستی
سلام من چن ماهه که ازدواج کردم وباشوهرم دوست بودیم
ولی همیشه بهش شک دارم بخصوص وقتی ک دخترخاله هاش هستن
و اخلاق شوهرمم طوریه که آدم یه دنده ایه و فقط به حرف خودش اعتنامیکنه و زیاد به خواسته های من توجه نمیکنه ازطرفیم واقعا مهربون ومرد صبوریه نمیدونم واقعا چیکارکنم
سلام و وقتتون بخیر. دلیل شکاکیت به همسرتون رو باید بررسی کرد ایا ریشه این شکاکیت به دلیل رفتارهای همسرتونه و یا به خاطر عدم اعتماد شما به ایشونه.؟ گاهی اوقات افراد ترس هاشون رو به بقیه فرافکنی میکنن و این مورد باید بررسی بشه. توصیه میشه برای بررسی این موارد و حل شدنشون با روانشناس بالینی صحبت کنید. تشکر
دریافت مشاوره: خانم دکتر لشکری
سلام .بسیار در مانده لطفا کمکم کنید ایا کسی که در روابط اجتماعی کاری دوستانه فامیل مشکل داره احساسات دیگران و خودش رو نمی فهمه نمیتونه سر در بیاره آدم های اطرافش چگونه هستند از نظر شخصیت .یا وقایع اطرافش رو استدلال کنه و بفهمه
و ۱۰ سال دارو اعصاب وافسردگی مصرف میکنه و هیچ دوستی نداره.میتونه تو ازدواج موفق باشه اصلا میتونه ازدواج کنه .دختر ۳۲ ساله کرج
سلام
وقت بخیر
ازدواج امری است که نیاز به مهارت های خاصی دارد. مثل درک متقابل، همدلی، حل مسئله، حل تعارض. قاعدتا اگر کسی این مهارتها را نداشته باشد به مشکل خواهد خورد.
مصرف داروی اعصاب مانع ازدواج نیست، ولی نیاز است تشخیص داده شده را دانست. برخی اختلالات روانپزشکی از نظر ما به دلایل ویژگی های اختلال، ازدواج برایشان مسائل بیشتری ایجاد می کند و توصیه نمیشود.
در این موردی که شما فرمودید قبل از تصمیم برای ازدواج حتما باید مسائل فردی درمان شوند و مهارتهای مورد نیاز یاد گرفته شوند و برای این امر از متخصص روانشناس می توانید کمک بگیرید.
پیروز باشید
دریافت مشاوره: خانم حسینی
سلام وقتتون بخیر،من ۲۹ سالمه،حدود یه هفته با یه آقایی از طریق یکی از دوستامون باهم آشنا شدیم یه جلسه حضوری حرف زدیم وبعد تلفنی همه چیز خوب بود و داشت خوب پیش میرفت تا اینکه بعداز چند روز خانواده ها اقدام کردند برای تحقیق که البته زود بود و ماباید باهم بیشتر آشنا میشدیم ولی در کل نظرمون نسبت به هم مثبت بود،من همون روز اول بهش گفته بودم که قبلا چندسالی با کسی بودم والان حدود ۲ ساله قطع رابطه کردم،خانوادش وقتی برای تحقیق میرن توی محلمون بهشون میگن که که این دختر قبلا باکسی دوست بود وخانوادش مخالفت میکنن چند روزی با خانوادش حرف زد که بتونه قانعشون کنه ولی موفق نبود چون خودشم دقیق از حسش مطمئن نبود ونیاز به شناخت بیشتر داشت ولی از جایی که من خیلی ناراحت بودم ونمیخواست که منو بلاتکلیف بزاره گفت که این رابطه به نفع هیچکدوممون نیست و فقط وابستگی رو بیشتر میکنه بعداز اون چند بار دیگه باهم چت کردیم واون هنوز توی فضای مجازی منو دنبال میکنه چون پیجم بازه،من خیلی دوستش دارم نمیتونم از فکرش بیرون بیام وفکر میکنم از همه لحاظ مناسب هم هستیم،آیا میتونم کاری کنم که بازم باهم باشیم وراهی وجود داره که خانوادش راضی بشن؟اصلا به صلاحمون هست؟
سلام وقت شما بخیر
ببینید نکته مهم اینه که ایا مساله طرف مقابل دید و نگرش خانوادشه که منفی شده یا واقعا خودش هم روی مساله رابطه قبلی شما حساس هسا و حتی بعدا به فرض پیش رفت رابطه واقعا براش ازاردهنده خواهد شد و تحمل نخواهد کرد ؟ چون اگر کسی واقعا به شما تمایل داشته باشه و مثل شما فکر کنه کا خب خیلی شبیه هستید و به درد هم می خورید به راحتی کنار نخواهید کشید مگر اینکه ۱_ برای ایشونم ارتباط قبلی شما بسیار اهمیت داره و حائز اهمیت است و ۲_ اینکه به هر حال فردی مطیع خانوادس و نظر و دیدگاه اون ها بسیار اهمیت داره و خب حالا که خانواده این نکته رو فهمیدند دیگه نمی تونه بپذیره که بخواد ادامه بده چون دیدگاه اون ها مهمه و شاید به حدی دیدگاهشون منفی شده که دیگه نمیشه کاری کرد .پس شاید تلاش بیشتر شما نتونه مساله ای رو حل کنه مگر اینکه اگر ایشون که شما رو دنبال می کنه خودش فرصتی برای تامل داشته باشه و اگر با خودش کنار اومد و نسبت به خواستش مطمئن شد بتونه خانوادش رو هم قانع کنه
موفق باشید و امیدوارم منطقی به مساله نگاه کنید هر چند درک می کنم وابستگی عاطفی وقتی شکل بگیرید فاصله گرفتن از اون فرد سخت خواهد بود
دریافت مشاوره: خانم دکتر سالاری
سلام بنده از اول زندگیم وسواس فکری_عملی حاد از همه چی دارم چیکار کنم دستم به دامنتون کاری کنید واسم لطفا، التماس میکنم ازتون با تشکر
سلام همراه گرامی
این خیلی خوب هست که به آگاهی در مورد علائمتون رسیدید. و خبر خوبی که برای شما وجود داره این هست که در حال حاضر با پیشرفت علم روانشناسی و روانپزشکی وسواس اختلالی هست که درمان های متعددی برایش وجود دارد که پژوهش ها اثربخشی این درمان ها رو هم تایید کردند. بنابراین حتما با یک روانشناس بالینی ارتباط بگیرید و جلسات درمانیتون رو شروع کنید.
پاینده باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر مرواریدی
من توی رابطه عاطفی هستم . و در کل آدم وسواسی و منفی نگری هستم و افسردگی هم دارم .و الان هم باعث شده فقط روی نقاط ضعف پارتنرم دقت کنم و اصلا نمیتونم نکات مثبتشو ببینم انقد ذهنم قفل کرده رو این موضوع ک باورم شده کم کم و ازش غول ساختم حتی شدیدا دو دل و دلسرد شدم . مشکل چیه؟
شما مشکلاتی که دارین رو عنوان کردین، اما هنوز دلیل اصلی مشکلاتتون رو متوجه نشدین و این کاری است کا یک روانشناس بالینی میتونه به شما در درمان و اگاه شدن به منشا مشکلاتتون کمک کنه.
یکی از دلایلی که منفی نگر و وسواسی برخورد میکنید احتمالا به دلیل ترس از بودن در یک رابطه امنه. و تا با این ترستون با کمک درمانگر کنار نیایید، به دنبال نکات صعف پارتنرتون هستید تا با ترس اصلیتون مواجه نشین. ترس از اعتماد کردن و یا ترس از داشتن اینده ای امن در کنار یک نفر. این فقط یکی از فرضیه های ممکن برای منفی گرایی در رابطه هست. بررسی بیشتر لازمه تا این مشکل برطرف بشه. پیشنهاد میکنم با روانشاس بالینی در ارتباط باشین.
دریافت مشاوره: خانم دکتر لشکری
درود.دختری ۲۹ ساله و مجرد هستم.فرزند سوم و آخر.پدر و مادرم دارای تحصیلات دانشگاهی و موقعیت شغلی خوب هستند .اختلاف سن زیادی(۴۰ سال) با پدر و مادرم دارم . با مادرم بسیار صمیمی هستم و رابطه خوبی داریم و همیشه دوست دارم در کنار من باشد اما با پدرم فاصله زیادی دارم و اصلا صمیمی نیستم و همیشه دوست دارم او در بیرون خانه حضور داشته باشد.همیشه از او دوری می کنم و سعی می کنم با او همکلام نشوم.در گذشته پدرم توی ذوق من میزدضمنا شاغل هستم.برای بهبود ارتباط من و پدرم لطفا مرا راهنمایی کنید
سلام همراه گرامی
این خیلی خوب هست که به فکر بهبود رابطه خودتون با پدر هستید و قصد کردید به جای اجتناب از برقراری رابطه، بیشتر خودتون رو درگیر ارتباط با ایشون کنید
اما نکته ای که وجود داره و شما کمی در این پیام به ان اشاره کردید این هست که ما انسان ها معمولا به خصوص در دوران کودکی وقتی از کسی آسیب های روانشناختی تجربه می کنیم در بزرگسالی که مستقل شدیم تلاش می کنیم برای اجتناب از اینکه دوباره زخم بخوریم، خودمون از اون افراد دوری می کنیم.
پس بنابراین اولین و مهمترین مرحله ای که در بهبود رابطه شما با پدرتون تاثیر گذار است پرداختن به زخم های گذشته ای است که در ارتباط با او تجربه کردید
و در مراحل بعدی به کارگیری مهارت هایی مثل چگونگی برقراری ارتباط موثر، گفتگوی موثر پیرامون علایق یکدیگر و صرف وقت بیشتر برای درک احساسات و عواطف یکدیگر و برای اینکه بتوانید این مراحل رو طی کنید بهتر هست یا یک متخصص روانشناس ارتباط بگیرید.
پاینده باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر مرواریدی
سلام
من فاطمه هستم ۳۲ سالمه. توی یه شهر کوچیک زندگی میکنیم. پدرم به شدت مذهبی و سنتی هست و من چند سال پیش به بهانه ارشد و در واقع به دلیل از شرایط بد خانوادگی به تهران پناه اوردم. توی خونه شرایط خوبی ندارم مثلا نمیتونم توی شهر خودمون با دوستام برم کافه یا لباسهایی که دوست دارم رو بپوشم.......من مجبورم همیشه رنگهای تیره بپوشم و همیشه لباسایی که از خودم بزرگترن رو بپوشم....... وقتی توی خیابون راه میرم احساس میکنم به خاطر لباسهایی که کهنه و چند سایز از خودم بزرگترن همه نگام میکنن و این باعث شده اصلا دلم نخواد برم بیرون از خونه.در صورتی که منم جوون هستم و دلم می خواد لباسهای شاد و رنگی بپوشم و مثل بقیه تیپ بزنم یا حداقل لباسهایی که اندازم هست بپوشم. داستان به اینجا هم خلاصه نمیشه.....اگه یه کتاب داستان بگیرم دستم مدام میگه این چیه و من مجبورم برای خوندن یه کتاب ساده کتابها رو جلد کنم که معلوم نباشن....حتی توی دید و بازدیدهای عید منو نمی برن به اینن بهانه که پسر دارن و .......من سالهاست حتی خونه اقوام هم نرفتم و همش توی خونه بودم..... ما حتی خودمون هم مسافرت نمیریم و من هیچ تفریحی ندارم.....حالا چند ساله درسم تموم شده و دنبال کار بودم. من دانشگاه تهران درس خوندم و ارشد دارم ولی هر جا دنبال کار میرفتم معمولا دنبال داستانهای دیگه بودن و در واقع یکیو می خواستن که لاس بزنن باش من که اهل این چیزا نیستم نمی تونستم دووم بیارم بارها و بارها کارم رو عوض کردم و بسیاری از مواقع حتی پولی برای خرید نهار و شام و سیر کردن شکمم نداشتم. به ناچار توی این فاصله بارها برگشتم به خونه..ولی هر بار شرایط بد خونه منو وادار کرد دوباره به تهران برگردم.....به خونوادم گفتم اونجا کار دارم ولی شغلی ندارم در حقیقت و در فشار روحی و مالی شدید به سر می برم. من توی این سالها بارها و بارها توی ازمونهای استخدامی شرکت کردم ولی همیشه موقع مصاحبه شخص مورد نظر خودشون رو قبول میکردن یا کسی که سابقه کار داشته باشه.... سوال من از شما اینه من چی کار کنم ایا به خونه برگردم و برای ازمونهای استخدامی درس بخونم یا تهران برم و دنبال کار بگردم؟ کدوم می تونه شرایط زندگی منو بهتر کنه؟
سلام دوست عزیز شرایط شما رو درک می کنم به عنوان یک فرد ۳۲ ساله حق شماست که شغلی مناسب و آزادی های فردی نسبی داشته باشید اما بهتره واقع بینانه تصمیم بگیرید و به جای این که دنبال شغل ایده ال یا سبک زندگی کاملا دلخواه باشید سعی کنید با توجه به شرایط و محدودیت های اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی تون شغل مناسب رو پیدا کنید هرگز محیط صد درصد سالم برای اشتغال پیدا نمیشه و قرار هم نیست دیگران همه اصول اخلاقی و استاندارهای ما رو رعایت کنند تا ما در جایی کار یا زندگی کنیم این ما هستیم که باید مهارت های ارتباطی، قاطعیت، همکاری و در عین حال مرز گذاشتن را یاد بگیریم که با توجه به این که شما در خانواده ای که خصوصا در ارتباط شما با جنس مخالف خیلی محدودتون کردند شما مهارت ها و جسارت لازم برای ارتباط با مردان را نیاموختید و سعی می کنید به محض دیدن رفتارهای نامناسب در مردان از محیط کار اجتناب کنید دقیقا همون کاری که والدین تون انجام میدن یعنی دور کردن شما از پسرهای فامیل. پس بهتره با کمک یک روانشناس مهارت هاتونو افزایش بدید تا بتونید در مقابل رفتارها یا درخواست های نامناسب دیگران از خودتون مراقبت کنید نه لزوما از هر چیزی فرار کنید با کمک روانشناس ذهنیت تونو اصلاح کنید و عزت نفس و ارزشمندی خودتونو به نوع پوشش و یا مسائل دیگه وابسته نکنید تا بتونید در هر شرایطی برای حال خوبتون و پیشرفت شغلی و شخصی خودتون قدم بردارید. متاسفانه با توجه به این که امکان اشتغال در شهرهای کوچک خیلی کمِ پس شاید اگر بتونید انتظاراتتونو منطقی کنید استانداردهاتونو در مورد محیط کار و همکاران واقع بینانه تر کنید انشالله بتونید شغل و درآمدی مناسبی پیدا کنید. موفق باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر نوربخش
با سلام پسری ۲۳ ساله هستم که موقع عصبانیت از دست کسی به نفس نفس افتادن و تپش قلب و لرزش دست و سستی پا و همچنین لرزش صدا میفتم فرقی هم نداره عصبانیتم به یه بچه یا یه نوجوان یا یه فرد جوان باشه این مدل شدنم خیلی اعصابم رو خورد میکنه و خیلی ناراحتم به نظر شما علتش چیه و راه درمانی داره ؟ در واقع بهتره بگم موقع عصبانی شدن به روی کسی ، متاسفانه یه فرد با استرسی هستم
سلام
امیدوارم حالتان خوب باشد..
موردی که مطرح نمودید نشان میدهد که شما این موقعیت رو تهدیدزا برداشت میکنید. افراد وقتی موقعیت را تهدیدزا ادراک میکنند، واکنش سمپاتیک بدن بالا میرود تا آنها را برای نبرد یا فرار آمادهتر کند. تمام نشانههایی که نام بردید سیستم اعصاب سمپاتیک است که نشان از سلامت سیستم عصبی شما دارد. برای بهبود این مساله باید مهارتتان برای رویارویی با چنین موقعیتهایی بالا رود. همکاران روانشناس میتوانند به شما کمک کنند تا با یادگیری مهارتهای مدیریت استرس و مدیریت خشم از پس چنین موقعیتهایی به خوبی برآیید.
دریافت مشاوره: خانم دکتر عمادی
سلام لطفا راهنماییم کنید دیگع دارم دیوووونه میشم همش گریه همش گریه عه
من دختر هستم ۶ماه پیش با یک پسری ک واقعا دوسش داشتم دوست شدم قبلاز اینم من با هیچ پسر دیگه ای نبودم
تا حدود یک ماه و نیم اخلاقش خیلی خوب بود ولی بعد از یک ماهو نیم کلااخلاقش تغیر کرد بهم پیشنهاد رابطه داد و من چون دختری مذهبی هستم اصلاقبول نکردم چقد سراین بحثمون شد بهم گف برو پی زندگیت ازت رنجیدم ......ولی باز فرداش پیام میداد و منم جوابشو میدادم یک روز برای امتحان کردنش با یک سیمکارت ناشناس پیام دادم اونم جواب داد شماره تماس داد و قرار من بهش گفتم تو ب من خیانت کردی گفت برو پی زندگیت ازت رنجیدم حتی کاری کرد تا من ازش معذرت خواهی منم این رابطه تا دقیقا ۶ماه دامه داشت به هر دختری هم پامیداد چون چن باری امتحانش کرده بودم منم بهش گفتم اگع واقعا منو دوس داری بیا خاستگاری ولی اون درجواب من گف اگع تو خیلی عجله داری دراولین شرایط هرکی اومد خاستگاریت جواب مثبت بده من تواین شرایط نمیتونم من باهاش خداحافظی کردم اونم گف امید وارم کسی اینجوری بازندگیت بازی نکنه
من الان یک ماه و نیمه اصلا جواباشو نمیدم حتی زنگ زد به تلفن خونه تا تهدید کنه ک من باهاش دوستم ولی جرات نداشت حرف بزنه
الان یکی اومده خاستگاریم باخانوادم حرف زده باهم اشنا شدیم من یروز رفتم مغازش این منو بغل کرد بوس کرد
ولی هر مشتری میومد بهش گفتم من برم دیگع میگف ن صبرکن منم صبر میکردم بعد اون باز منو بغل میکرددو بوس میکرد امروز ک رفتم مغازش دختری اونجا بودهمه اومدن و رفتن ولی همچنان اون دخترع اونجا بود اون دختره هم گف من برم دیگع یاد خودم افتادم اون ب زبون خودشون گف ن صبر کن ولی من فهمیدم چون اون نمیدونه ک من زبون اونارو میفهمم حالا واقعا نمیدونم بااون دختره هم رابطه داره یانه چون خاستگارمه من چجوری بفهمم ک این خاستگارع منو ب مسخره نگرفته واقعا از مغازه دراومدم باگریه دراومدم لطفا راهنماییم کنید
اگر درست متوجه شده باشم و خب فرد جدید که خواستگاره شما هست با هم ارتباط لمسی دارید ...خب ببینید وقتی فردی به شکل رسمی اومده خواستگاری و خانواده شناخت پیدا کردن یا در حال آشنایی هستید داشتن هر نوع رابطه ای باعث ایجاد فضای عاطفی خواهد شد و قطعا از فضای منطقی و عقلانی که مد نظر است دور خواهید شد .در نظر داشته باشید که تحقیق کردن از دوستان اون فرد و شناخت خانواده او و ارتباط خود شما در حد بیرون رفتن و صحبت بر سر مسائل مهمی که اولویت شما دو نفره به شناخت کمک خواهد کرد وخب در ایم مراودات اگر طرف مقابل ارتباطاتی داشته باشه از نوع صحبت رفتار گاها پس زدن شما و وقت نگذاشتن متوجه خواهید شد .ولی با همه این شرایط وقتی خواستگاری کرده بهتره بعد از شناخت اولیه به مشاوره قبل ازدواج مراجعه کنید چرا که نفر سومی بددن قضاوت کمک کنه که ارزیابی از شخصیت طرف مقابل داشته باشید تا حتی اگر در فضای احساسی عاطفی دارید تصمیم میگیرید با ارائه نکات موثر کمک کنه تا بتونید کاملا منطقی و عقلانی برای ایندتون تصمیم گیری کنید ...یک بار ضربه در تجربه روابط عاطفی باعث میشه گاها تصمیمات اشتباهی گرفته شود
امیدوارم تصمیم مناسبی بگیرید و با مشورت گرفتن نگرانی هاتون کاهش پیدا کند
دریافت مشاوره: خانم دکتر سالاری
من پشت کنکوری م ولی اصلا تمرکز ندارم میشه کمکم کنید
سلام وقت بخیر
به طور کلی همه ی افرادی که مطالعه میکنند بیشتر از ده دقیقه نمیتوانند تمرکز کنند پس أین مسئله در مورد همه صدق میکند و نگران نباشید ولی راهکاری میگم خدمتتون که میزان تمرکزتون افزایش پیدا کنه، أولا بعد أز هر ۴۵ دقیقه درس خوندن حتما یک ربع استراحت کنید و ذهنتون رو ازاد کنید
دوما هر زمانی که میزان افکار مزاحم زیاد شد درس خوندن رو متوقف کنید و یه کاغذ بردارید و هر انچه در ذهنتان هست را روی کاغذ پیاده کنید بدون اینکه مطالب را نگاه کنید بعد أز پیاده کردن مطالب کاغذ را پاره کنید و در سطل بیندازید و ملاحظه خواهید کرد که مطالب از ذهن شما روی کاغذ تخلیه شده و ذهنتان خالی از افکار شده و بعد از اجرای تکنیک تخلیه فکر میتوانید با تمرکز به ادامه ی مطالعه بپردازید
موفق باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر درستی
سلام خسته نباشید
من چند وقتی هست که پدر و مادرم به صورت پنهانی دنبال ازدواج کردن من هستن و دنبال پیدا کردن دختر هستن سنم هم ۲۲ هست البته عقیده دارم یک عدده فقط ، بعد به من هم گاها یه چیز هایی میگن در رابطه با ازدواج و من مخالف هستم و دوست دارم تا ۲۸ ۲۹ اینا اقدامی نکنم برای همین خیلی تحت فشار قرار گرفتم و مشکلات بی خوابی و هزار فکر و خیال میاد به سرم حتی چند روز تپش قلب هم گرفتم و خوابم نبرد و سرم هم به شدت درد میکنه لطفا بگید من باید چیکار کنم
سلام
علایمی ک شما گزارش میکنید کاملا نشان دهنده ی فشار شماست. ابتدا بخودتون اعتماد کنید ک مساله ازدواج چیزی نیست ک اگر خانواده این رو بخواخد حتما باید اتفاق بیفتاد. شما برای کاهش اضطراب باید آموزش ببینید ک جراتمندانه مخالفت خودتون رو اعلام کنید. تله ای ک این جا برای شما میتونه رخ بده این هست که ممکنه منفعلانه برخورد کنید و به درخواست خانواده واکنشی نشون ندید ک این منجر ب اضطراب و خشم و سرزنش درونی میشه و یااینکه پرخاشگرانه بخواهید درخواستشونو رد کنید که این هم اسیب رسانه. پس ابتدا رفتار جراتمندانه رو باید یاد بگیرید ک فشار درونیتون کاهش پیدا کنه
دریافت مشاوره: خانم دکتر ایزدی
سلام.من یه دختر ۲۴ساله ام..مشکلم اینه که پدرو مادرم هنوز که هنوز فکر میکنند من بچه ام و برای من سر هر موضوعی تصمیم گیری میکنند و اعتماد به نفس من رو خیلی پایین میارن..
اطرافیان من معتقدند من خیلی هرچی پدر مادر گفتند،گفتم چشم ،و الان اونا بر من مسلط شدند..همیشه در حال بحث و دعوا هستیم و حرف هم رو نمی فهمیم..لطفا به من کمک کنید..
سلام عزیزم
شما والدین حمایتگری دارید که این مسئله اگه شدید باشه ممکنه باعث شکل گیری و فعال شدن طرحواره ی رها شدگی و خودتحول نیافته شده باشه که باید بررسی بشه ، اطاعت از والدین مسئله ی مهمی هست که در شکل گیری این شرایط تأثیری ندارد چون عوامل اساسی تَر و زمینه ای در این مورد درگیر هستند ، اولا باید مسئله اساسی تَر بررسی بشه و با شما و والدین تون صحبت بشه و دوما تدریجی شروع کنید به به عهده گرفتن مسئولیت های کوچک و به ثمر رساندن اونها که کم کم خانواده تون متوجه این مسئله به صورت عملی بشوند که شما بزرگ شدید
موفق باشید
دریافت مشاوره: خانم دکتر درستی
سلام من دختر ۲۰ساله ای هستم که چهار پنج ساله درگیر هستم با ظاهر خودم یعنی اکثر روزها نگران ظاهرم هستم...اکثر وقت ها نگرانم وقتی میرم بیرون و میام یا میرم مهمونی بدتر میشم وقتی میرم مهمونی یا مهمون میاد در حین مهمونی مدام نگران ظاهرم هستم که بقیه منو زیبا نمیبینن و.....وقتی در جمع یک غریبه میشینم بیشتر نگران ظاهرم هستم حس میکنم که در نظرشون نازیبام و...خودم به جاشون فکر میکنم فکر میکنم اونها منو نازیبا میبینن.....از یک مشاور خانواده کمک گرفتم اما خوب نشدم ایشون بهم گفتن که از لحاظ مشاوره ای قیافتون خوبه یعنی خیلی ها زیبا میبینن اما بدتر شدم چون معنی حرفاش رو بد برداشت میکنم و درک نکردم و حس بدتری بهم دست داد و قانع نشدم..من وقتی کسی از ظاهرم انتقاد کنه حتی اگه بدونم شوخیه نگران میشم....من مثلا زیبایی رو در مثلا یه قیافه های خاصی میدونم یه معیارهایی براشون در نظر گرفتم..این مسئله ازارم داده راحت نیستم چند ساله اذیتم واسترس ظاهرم رو دارم که نکنه بقیه نمیپسندن...حتی اجیم مادرم خاله هام یا دوستم بهم میگن خوبی یا زیبایی من میگم دلداری میدن....روحیه من مشکل داره اذیتم....و میترسم بقیه خصوصا اقایون منو پسند نکنن..تو گذشته من خودم خیلی با بقیه مقایسه میکردم..مشاور خانواده بهم گفتن قیافه سلیقه ای هست من الان فکر میکنم یعنی در نظر خیلی ها چهرم معمولی هست یا زیبا نیست ....لطفا راهنماییم کنید ممنونم.
با سلام
علائم گزارش شده احتمالا نشان دهنده اختلال بدشکلی بدن (body dysmorphic disorder) است. این اختلال در طیف اختلالات وسواس فکری عملی طبقه بندی می شود. منتها در اختلال بدشکلی بدن افکار وسواسی و تکرار شونده در مورد ظاهر و بدن و بخصوص صورت است. این اختلال با اشتغال فکری شدید در مورد یک نقص خیالی یا جزئی در ظاهر یا قیافه هم مشخص می شود و فرد ممکن است در حیطه های شغلی، اجتماعی و تحصیلی دچار مشکلات جدی ای شود. این اختلال در مراجع موجب می شود که فکر کند که زشت هست و استدلال های مخالف اطرافیان را نیز نپذیرد. همچنین اعتماد به نفس او پایین آمده موجب اضطراب شدید و حتی افسردگی در او شود. ممکن هست که حتی مراجع در ابتدا به متخصصان پوست و زیبایی رجوع کند. فرد ممکن است ساعت ها و زمانهای طولانی به به وارسی خود در آینه و.. مشغول شود یا از اطرافیان در مورد ظاهر خود اطمینان جویی کند که امر به شدت علائم و گیر افتادن در چرخه افکار ناکارآمد مربوط به بیماری منجر می شود. این اختلال به ترس هایی در مورد آینده هم ممکن است منجر شود اینکه ظاهرش زشت تر شود و موفق به ازدواج نشده و توسط دیگران طرد شود.
همچنین افکار منفی بیمار می تواند موضوعات مختلفی در صورت مراجع را شامل شود. مثلا گاها در مورد جوش های صورت ، اندازه بینی، پوست صورت و.. خود را نشان دهد. فرد مبتلا ممکن است بخواهد که جلو این افکار منفی را بگیرد ولی نحوه برخورد او با این افکار و سرکوب آنها موجب بازگشت مجدد فکر شده و در او تشدید می شود که این مسئله اضطراب شدید تری را هم به دنبال دارد. این اختلال ممکن است موجب گوشه گیری فرد شود و از رفتن به مهمانی ها، جمع غریبه ها و مکان های عمومی اجتناب کند. (البته لازم است که اینجا روانشناس احتمال اختلالات دیگری مثل اضطراب اجتماعی و.. را بررسی کند).
برای درمان این اختلال در ابتدا باید مراجع بپذیرد که این علائم نشان دهنده یک مشکل روانشناختی هستند و باید از رواندرمانگر این حوزه کمک بگیرد. درمان های متعددی برای این اختلال وجود دارند.
۱- درمان شناختی رفتاری که بر تغییر رفتار و افکار مشکل ساز مراجع تمرکز می کند. در واقع در این درمان از روش بازسازی شناختی توسط روانشناس برای مراجع صورت می گیرد.. همچنین در این درمان انواع افکار منفی و ناکارآمد توسط مراجع به کمک روانشناس شناسایی و مورد ارزیابی مجدد قرار میگیرند و انواع راهبردهای مقابله ای قبلی بیمار نیز مورد بازبینی قرار گرفته و اصلاح می شوند.
۲- درمان فراشناختی؛ در این نوع مداخله موضوعاتی چون کنترل فکر، نظارت بر افکار و روشهای آمیختگی فکر عمل و.. مورد مداخله قرار میگیرد.
۳- درمان های دارویی؛ این نوع مداخله توسط روانپزشک باید صورت بگیرد که معمولا ممکن است انواعی از داروهای ضد اضطرابی و افسردگی را برای این اختلال در نظر بگیرد.
به طور کلی مراجع برای درمان شدن باید بپذیرد که این یک اختلال روانشناختی از جنس وسواس فکری عملی است که نیازمند یک مداخله تخصصی توسط روانشناس یا روانپزشک است.
دریافت مشاوره: آقای دکتر یوسفی
سلام
روز بخیر
یک نفر(۱۸ساله)چنین علائمی داره:افرادی رو میبینه که بقیه نمیبینن،این افراد باهاش صحبت می کنن،اسمش رو صدا میزنن و بیشتراشون سرزنش و توهین میکنن.این صداها رو خیلی از ذهنش میشنوه.و مثلا گربه و موش میبینه و این ها تو هوا هستن.صدای پا میشنوه در حالیکه خونه ساکته.حتی وقتی بیرون میره حس میکنه اشخاصی دنبالش میکنن.هر لحظه میترسه که مثلا یک نفر از حموم وارد اتاقش بشه.همیشه کابوس میبینه که یکسری آدم بهش توهین میکنن و حتی یک بار در خواب کتکش زدند.وقتی از خواب بیدار میشه به شدت گریه میکنه و موهای خودش رو میکشه.صداهای توی سرش آزارش میدن.(حتی باعث تهوع میشه)اخیرا هم حس میکنه یکسری خاطرات دارن از یادش میرن.الان این شخص باید چیکار کنه؟ممنون میشم پاسخ بدید.
این علایم نیاز به بررسی دقیق داره که متوجه بشیم ایا این موارد رو به چه وضوح میبینن رنگ و لعاب داره یا نه؟ چه قدر تکرار میشن در طول روز؟ سابقه اسیب به سر وجود داره یا نه؟ سابقه آزار وجود داره یا نه؟ همه اینها نیاز به بررسی دقیق داره و در اولین فرصت روانپزشک و یا روانشناس بالینی مراجعه داشته باشند.
دریافت مشاوره: خانم دکتر لشکری
سلام وقتتون بخیر..من۲۰سالمه و دوست پسرم هم هم سن خودمه قصدمون جدی شده منتظر ی سری ملزوماتیم تا رسمیش کنیم...پدر مادرش چند ساله ک از هم جدا شدن و مادرش هم پدرش بوده هم مادرش ..۳۷٫٫۳۸سال داره مادرش...حالا ب من گفت ک مادرش گفته تا مدتی با برای اول زندگی باهاش زندگی کنیم..من برای ازدواج توی یه ساختمون هم مشکل دارم اما باز بهتره تا توی یه خونه باشم...چیکار میتونم کنم برای منصرف شدنش...خیلی هم روی مادرش حساسه...من میخوام راحت باشم تو زندگیم مستقل باشم...چجوری جلوی چشم مادرش میتونم ستقل و راحت باشم با شوهرم...از طرفی هم دوس دارم همیشه احترام برقرار باشه و دوست ندارم نبود شوهرش رو حس کنه و فک کنه من پسرش رو از دستش در اوردم...کل زندگی اون این پسره...ولی با اون توی یه خونه نمیشه!!!!
مشکل دیگ هم ک دارم اینه ک....قبلن خیلی دوسش داشتم عاشقش بودم سر یک سری جریانا ک انجام داد کلن رابطمون قطع شد و الان ماهیه ک دوباره برگشته و من تازه دارم دوباره خودمو باهاش وقف میدم...قبلن فقط دوسش داشتم اما الان توی ذهنم میگ قدش کوتاه نسبت به بقیه فلانه بیساره...من قصدم برگشت نبود ب اصرار و کار هایی ک کرد برای بار اخر بهش ی فرصت دادم ک ازش هم داره خوب استفاده میکنه و نزدیک میشه به اون چیزی ک میخوام اما گاهی ک باهاش بحثم میشه همه مشکلات قبل یادم میاد...حالا ک هنوز مشکلات دوتامون ب شکل۱۰۰ درصد حل نشده مسئله مارش هم مطرح شده...چیکار باید بکنم؟؟من زندگی مستقل میخوام وقتی۱ ماه میرم خونه خواهرم و ازم پذیرایی میشه دلم میخواد وقتی خواهرم میاد۱ ماه بمونه شهرستان ۱۰روزش حداقل خونه من باشه ولی خونه مادر شوهر من خودم هم مهمونم...از قدیم میگن مهمون از مهمون بدش میاد صابخونه از هر دو...لطفن راهنماییم کنید ممنون...
مرسی ک تایم میذارین...
سلام.
با توجه به توضیحاتی ک فرمودید در گام اول بهتره تا جایی ک امکان داره ازدواج رو به تعویق بندازین، تا زمانی ک این مسایل حل نشده اگر ازدواجی صورت بگیره مسلما مشکلات بیشتری پیش خواهد امد. در گام دوم باید بر اساس مهارت جراتمندی نیاز به استقلال از خانواده همسر را ابتدا با پارتنرتون و در صورت نیاز با مادر ایشون مطرح کنید، اگر گارد خیلی زیادی از جانب انها وجود داشته باشه احتمالا بعد از ازدواج حتی در صورت رعایت ادب و احترام به خاطر عدم وجود مرزبندی دچار خشم درونی بشید و از تصمیمی که گرفتید پشیمون بشید. لطفا در این مدتی که ازدواج رو به تعویق می اندازید از مشاوره پیش از ازدواج استفاده کنید تا هم حس هایی که جدیدا باهاش درگیر هستید بررسی بشه و هم سیستم وابستگی پارتنر شما به مادرشون.
دریافت مشاوره: خانم دکتر ایزدی
سلام
سلام سوالم در رابطه با مادرم است که رفتاری زبانی بد و زشتی داره، ۱. من از صبح که بیدار میشم انگار جهنم شروع شده چرا چون این زن شروع میکنه به نفرین کردن و دعای بد، آرامشی نیست ۲. مثل دشمن است با من چشم دیدن تغییر و موفقیتم را نداره ۳.و همیشه سنگ میندازه جلو پام و با اینکه ۳۱ سالم شده حسادتش بین فرزندان فقط روی منه ۴. بی دلیل نفرین و دعای بد و زشت میکنه، ۵ . ادمی منفی باف و سرشار از انرژی بد۶ . وقتی میشینم روبروش انگار کل انرژی خوبم و نشاطم از بین رفته که احساس میکنم خودم را خلاص کنم بهتره ، ادمیه که همش حرف مردم را میزنه و تکرار میکنه ،الانم که دارم دنبال کار میگردم برم کار کنم همش داره بهم فحش میده و دعوا شروع میکنه و کلی بد و بیراه میگه، موندم چیکار کنم
ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید
با سلام و عرض ادب
حق دارید در شرایط نامناسبی قرار گرفتید، وقتی محیط زندگی متشنج باشد، از انرژی روانی ما کم می کند و ما را دچار نگرانی مزمن می کند. احساس ناخوشایندی است که هر روز با نگرانی از تعامل نامناسب با مادر بیدار شوید.
اما بهترین کار برای شما کمتر کردن تعاملات تشنجی با مادر است. زمانهایی که رفتار مناسبی دارند (حتی اگر این رفتارها بسیار کوتاه و کم باشند) به ایشان توجه مثبت نشان دهید و محبت کنید و زمانهایی که رفتار نامناسبی دارند، کاملا بی تفاوت باشید یا موقعیت را ترک کنید، ابدا با ایشان وارد بحث نشوید.
نکته مهمی که وجود دارد این است که ما تنها و تنها روی رفتار خودمان می توانیم کنترل داشته باشیم و امید برای تغییر دادن دیگران سرابی بیش نیست. اما خبر خوب این است که از راه تغییر خودمان میتوانیم غیر مستقیم در محیط مان هم اثرات و تغییراتی ایجاد کنیم.
توان ما در تغییر خودمان اینطور می تواند به ما کمک کند که نگاه مان را به اطراف تغییر دهیم و مادر را با همین ویژگی ها بپذیریم. بپذیریم که ایشان هم مسائلی دارند که باعث شده رفتار اینچنینی داشته باشند. وقتی به پذیرش مادر نزدیکتر شوید، خواه ناخواه رفتارهای او کمتر شما را آزار می دهد.
اینکه شما دنبال کار هستید ایده بسیار خوبی است و آن را به طور جدی دنبال کنید. چون همین موضوع باعث میشود شما مشغول کار دیگری شوید و کمتر صحبت های مادر ذهن شما را درگیر کند.
احتمالا احساسات ناخوشایند زیادی از رفتارهای مادر در شما بوجود آمده که طبیعی هم هستند، پیشنهاد میکنم برای اینکه این احساسات منجر به رفتاری نشوند که بعدها پشیمانی ایجاد کرده و یا مسئله را پیچیده تر کنند با یک روانشناس در مورد آنها صحبت کنید. در جلسه با روانشناس می توانید از احساساتی که سرکوب شده اند اما در رفتارتان بسیار مهم و اثر گذار هستند با درمانگرتان صحبت کنید و طی یک تکنیک درمانی زیر نظر درمانگر گفتگوی خیالی با مادر داشته باشید تا حرف های ناگفته تان را به ایشان بزنید، تکنیکی که باعث میشود خشم و سایر احساسات منفی شما را به مادر تا حد زیادی کاهش دهد.
برقرار باشید
دریافت مشاوره: خانم حسینی
سلام صحبت با ارواح و موجودات خیالی دیدن و حس کردن اونا و رفت و امدشون منو خسته کرده توسط اونا تحت نظرم و اصلا راحت نیستم نمیتونم خودم باشم چون هیچ وقت تنها نیستم اونا همیشه دارن منو نگاه میکنن ولی خیلی تنهام هیچکسو ندارم که بتونم باهاش حرف بزنم مجبورم با موجودات خیالی حرف بزنم واینکه با خیالِ ادمای واقعی حرف میزنم جای اینکه با خودشون حرف بزنم با روحشون حرف میزنم راهکار چیه میخام از دست خیالپردازیای زیاد خلاص شوم دختر ۱۷ساله
سلام همراه گرامی
شرایط سختی رو تجربه می کنید تنهایی همواره برای افراد مسئله دردناکی بوده و البته اضطراب زا. و افراد برای اجتناب از اون کارهای مختلفی انجام می دهند و گویا با اطلاعاتی که دادید شما برای رهایی از این اضطراب های درونی به خیال پردازی و صحبت با موجودات خیالی رو آوردید. بنابراین برای کاهش این شرایط ابتدا باید اضطراب های درونی و بیرونی شما بررسی شود. اینکه به جای صحبت با موجودات خیال خود، با یک درمانگر صحبت کنید بسیار کمک کننده خواهد بود و بعد از بررسی های بیشتر و با نظر روانشناس بالینی شاید مراجعه به روانپزشک هم روند رها شدن شما از این شرایط سخت تسریع کند.
پاینده باشید.
دریافت مشاوره: دکتر مرواریدی
سلام من ۲۰ سالمه و نزدیک ۸ ماه هست که نامزد کردم نامزدم ۲۱ سالشه ما قبل اینکه نامزد کنیم باهم دوست بودیم خیلی باهم خوب بودیم ولی الان چند وقته که سر هر چیز کوچیکی باهم بحث میکنیم و من خیلی زود ناراحت میشم دلم میخواد بهم بزنم ولی تا میبینم جدی داره میشه گریه میکنم شدید حالم بد میشه اونم همینه سریع عصبی میشه و زود پشیمون
نمیخوام این رابطه تموم بشه ولی خیلی شکاک شدم دوست دارم همش پیش خودم باشه با دوستاش نباشه با کسی نره بیرون همه توجهش به من باشه بیشتر بحثام سر اینه که اون میخواد هرشب با دوستاش بره بیرون بهش که میگم نرو دعوامون میشه میگه تو اعتماد نداری
من به شدت احساس میکنم وابسته شدم وقتی ۱ روز نمیبینمش یا باهام سرد حرف میزنه بهم میریزم با کل خانواده دعوا میکنم میرم تو اتاق دلم میخواد تنها باشم
باید چیکار کنم خواهش میکنم کمکم کنین احساس میکنم دارم دیوونه میشم
سلام دوست عزیز اولا که رابطه بعد ازدواج و رسمی شدن رابطه با دوران دوستی کاملا متفاوته ...تعهد و مسئولیتی که خود ازدواج به بار میاره ممکنه باعث ایجاد مسائلی هم بشه و خب وابستگی های اولیه وجود داره ولی باید مدیریت بشه چون اینکه بخواهید طرف مقابل فقط با شما باشه ...یک تصور نامعقوله و برای مدیریت این دوران نیاز به اموختن مهارت هایی دارید لذا بهتره حتما از همین ابتدا با یک روانشناس برای حل این مسائل مرتبط باشید
دریافت مشاوره: دکتر سالاری
سلام
من دانش آموزی دختر در رشته تجربی هستم و ۱۷ سال سن دارم. از نظر بهره هوشی وتوان یادگیری بسیار خوب هستم و در تمام طول تحصیلم شاگرد اول بودم و معدل بالای ۱۹٫۷۰ داشتم.
اما خانواده من دارای مشکلاتی است. پدرم علارغم داشتن وجهه اجتماعی خوب و مدرک دکتری و درآمد عالی و و جود مادر کارمند و دارای درآمد خوب باهم مشکل دارند. پدرم دست بزن دارند و فحاشی میکنند. این باعث عدم آرامش روانی من و عدم تمرکز هنگام درس خواندن من شده. امسال کنکور دارم و در سال های گذشته تمام سعیم را برای آن انجام دادم. مطمئنم اگر ۷ ماه باقی مانده را درست درست بخوانم پزشکی قبول میشوم. اما تازه گی ها بحث طلاق در خانواده مطرح شده که باعث اختلال در عملکرد من شده و به کلی نا امید شدم. مادرم میخواهد بعد کنکورم طلاق بگیرد.اما من دچار درگیری ذهنی شده ام.چکار میتوانم کنم تا درگیر مشکلات نشوم و برنامه خود را عملی کنم؟
سلام عزیزم با توجه که مشکلاتی که براتون پیش اومده چقدر خوب که مصمم هستید در درس خوندن . مشکلات همیشه وجود داره و اینکه بحث طلاق مطرح شده دلیل بر این نیست که حتما قرار هست اتفاق بیفتد و شما بخاطر مسئله ای که هنوز اتفاق نیفتاده ذهنتون رو درگیر کردید من پیشنهاد میکنم با مادر و پدرتون صحبت کنید تا این مسأله رو بین خودشون مطرح و اگه مقدور باشه حل بکنند و تا کنکورتون شما رو وارد این مشکلات نکنند و برای تمرکز حین مطالعه پیشنهاد میکنم از تکنیک تخلیه فکر استفاده بکنید به این صورت که هر موقعی که تمرکزتون رو از دست دادید هر چیزی که به فکرتون میاد رو بنویسید روی کاغذ و بعد کاغذ رو با دست غیرغالب پاره کنید و بندازید دور ، اینطوری خواهید دید که مطالب از فکر شما روی کاغذ اومده و ذهنتون خالی میشه و میتونید به درس خوندنتون ادامه بدید و در نهایت پیشنهاد میکنم در طول این مدت حتما از راهنمایی های یک مشاور تحصیلی خوب استفاده کنید تا در این مسیر کمکتون کنند، موفق باشید
دریافت مشاوره: دکتر درستی
با عرض سلام و خسته نباشید
من خیلی دوست دارم که فیزیکدان نظری بشم ولی میدونم که بهره هوشی بالایی ندارم(بین ۱۱۵ تا ۱۲۰)میخوام بدونم که با این مقدار هوش بهتره برم سراغ رشته های ساده تری مثل حسابداری یا نه برم دنبال علاقم
فقط خواهش میکنم صادقانه پاسخ بدید.
ممنون
سلام وقتتون بخیر، در ابتدا باید ببینیم که تصوری که از بهره هوشی دارید چی هست؟ شما یه بازه ی بزرگی رو ذکر کردید این نشون میده احتمالا دارید حدس میزنید فقط و ازمونی براش ندادید پس بهتره اول یک دید درست در مورد بهره ی هوشی تون داشته باشید و با این إعداد ذهنتون رو درگیر نکنید و اینکه تحقیقاتی که در مورد موفقیت وجود دارد همه و همه اشاره و تاکید به این دارند که پشتکار و تلاش در موفقیت بسیار بیشتر از بهره ی هوشی موثر است پس در هر رشته ای که علاقه دارید میتونید با پشتکار و تلاش موفق بشید به شرط اینکه انگیزه بالا و تلاش زیاد داشته باشید، موفق باشید
دریافت مشاوره: دکتر درستی
سلام
زنی متاهل ۳۵ ساله دیپلم و خانه دار هستم. حدود سه ماه است در مورد اینکه امروز چند شنبه است و چه تاریخی است دچار اشتباه می شوم. مثلا صبح که از خواب بیدار می شوم به سرعت نمی توانم بگویم چند شنبه است و چه تاریخی است ولی گاهی اوقاف با کمی فکر کردن یادم میاد ولی گاهی اوقات هم نه و باید به تقویم یا تلوزیون نگاه کنم و یا یکبار از یک دوست درخواستی داشتم که از طریق وات ساپ براش ارسال کردم من این درخواست را در صبح جمعه داده بودم ولی با خود فکر می کردم که پنجشنبه صبح دادم. در این باره هم مطمئن بودم که پنجشنبه صبح درخواستم را به وی داده ام. نمی دونم چرا اینطوری شدم. قبلا اینطوری نبودم.
البته در اردیبهشت ماه و شهریور شدید تر بود و حالا ۱۰ درصد بهتر شده . همین مثالی که در مورد ارسال پیام به دوستم مربوط به هفته قبل است.
سلام.
اختلال تمرکز و حواس پرتی علل مختلفی مثل اضطراب ، افسردگی و .... می تواند داشته باشد که برای پیدا کردن تشخیص درست نیازمند ویزیت کامل روانپزشکی و شرح حال گیری کامل هستند
دریافت مشاوره: آقای دکتر نهضتی
با سلام و خسته نباشید
پسر ۷ ماهه دارم و از برخی رفتارهای مادر شوهرم نسبت به پسرم رضایتمندی ندارم.از طرفی هر گونه مخالفت با مادر شوهرم منجر به تشدید رفتار اشتباه ایشون با پسرم میشه و من از تاثیر رفتار ایشون در شکل گیری شخصیت پسرم نگرانم.مثلا احساس میکنم هنگام رفتار با پسرم از زورگویی استفاده میکنن .گاهی و نه همیشه احساس میکنم پسرم در بغل ایشون راحت نیستن ولی واکنشی نشون نمیده پسرم.میترسم پسرم شخصیت تو سری خوری به سبب این نوع رفتار ایشون به خود بگیره.خیلی نگرانم.مممنون از وقتی که گذاشتین .
سلام وقتتون بخیر ، پسر شما تا ۶ ماهگی طبق رشد روانی نرمال قاعدتا تصور میکرده که شما و خودش یک شخص هستید و تو این سن تازه به این مرحله از رشد رسیده که متوجه شده مادر شخص دیگری هست که جدا از منه و به من سرویس جسمی و روحی میده ، پس از این به بعد بهتره رفتارتون رو تصحیح کنید به این صورت که هر چقدر نیاز داشته باشه بغلش کنید بدون ترس از اینکه نکنه بغلی بشه و ... و نیازهاش رو بدون فوت وقت رفع کنید ، رفتار مادر شوهرتون بستگی به این داره که چقدر در ارتباط با پسرتون هست ایا همیشه پیششون هست ؟ یا چند ساعت در هفته هست؟ و اینکه احــســـــــــــــــــــاس راحتی پسرتون رو باید ببینیم چطور تفسیر میکنید؟ و ایا این مسئله به احــســـــــــــــــــــاس شخصی شما و مادرشوهرتون ارتباط دارد؟ این ها باید بررسی شود تا بیشتر کمکتون کنم ولی به طور کلی اگه میزان حضور مادرشوهرتون کنار کودکتون کم باشه جای نگرانی نیست
دریافت مشاوره: دکتر درستی
سلام خسته نباشید منو نامزدم هم دیگرو خیلی دوست داریم،و من خیلی روش حساسم اونم همین طور ولی سر هر چیز کوچکی سریع ناراحت میشم و باهاش بحث میکنم و زود میزنم زیر گریه،کلا زود عصبی میشم و جرو بحث را میندازم،نمیدونم چیکار کنم حتی با پدرو مادر خودمم سریع بحث میکنمو عصبی میشم،لطفا راهنمایی کنید
سلام وقتتون بخیر، عصبی شدن و حساس و زود رنج بودن رو باید ببینیم ایا همیشه اتفاق میفته و جزء سبک ارتباطی شما شده یا نه فقط در زمان های خاصی و همینطور بررسی کنیم که ایا از زمان خاصی این رفتار شما شروع شده و علت مشخصی دارد که آستانه تحمل شما پایین آمده یا نه، بحث های شما و عصبی شدن هاتون بخاطر رعایت نکردن حد و مرزی هست که باید رعایت بشه یا بخاطر ترس از دست دادن ایشون حساس شدید؟ در مورد نامزدتون پیشنهاد میکنم سعی کنید شناخت کاملتری از خودتون کسب کنید و هر دوتون خط قرمز ها و باید و نباید هایی که ممکنه عدم رعایتش باعث بحث بشود را منطقی با هم صحبت کنید و به توافق برسید که در این صورت از خیلی از بحث ها پیشگیری خواهد شد در مورد والدین هم همینطور . علاوه بر این باید راههای حل تعارض و مهارت های ارتباطی رو هم بیاموزید که در حل تعارض ها بسیار راهگشا خواهد بود،در هر حال ابتدا باید علت این رفتار به صورت ریشه ای بررسی شود تا بهتر بتونیم راهنمایی تون بکنیم
دریافت مشاوره: دکتر درستی
سلام ببخشید من ۳ساله ازدواج کرذم ازنظر روابط جنسی ازطرف من مشکل بود یکی دوبار رفتیم دکتر ولی گفتن چیزی نیست ولی خانمم توی این مدت خیلی اذیت شد والان میگه دیگه سردشدم وعلاقه ایی دیگه به من نداره ومیگه میخوام تنها شم یه مدت وازهم جدا شیم شایدشاید بعدا برگرده شاید
من جفتم درمانم میکنم ولی میگه سردشدم اصلا نمیتونم فعلا بهم میگه توبرودرمان شو ولی جداشیم سایدبرگشتیم
نمیدونم چه کارکنم
سلام. معمولا مشکلات جنسی وقتی حالت بلند مدتی پیدا میکنه منجر به سرکوب نیاز جنسی طرف مقابل میشه و اگر آن فرد در ابتدا میل جنسی بالایی داشته باشه همراه با سرکوب، خشم به طرف مقابل و تغییر فانتزی جنسی رو تجربه میکنه، شما هر چه زودتر فرایند درمان مساله جنسی رو کامل بکنید اما فعلا قبول نکنید ک جدای از هم زندگی کنید چون احتمالا این شکل جدایی بیشتر ایجاد مشکل کنه. از ایشون زمان بخواهید و مدت اون زمان رو هم مشخص کنید،مثلا ۳ ماه و تمامی تلاشتونو برای برطرف کردن مشکلات رابطه بکنید به شکلی ک این تلاشها مشهود باشه و این اطمینان رو به همسرتون بدید ک اگر در این مدت مساله برطرف نشد تصمیمشو بگیره. بهتره برای آشنایی با راههای بهبود رابطه عاطفی در طی این مدت با همسرتون از زوج درمانی استفاده کنید.
دریافت مشاوره: خانم دکتر ایزدی
سلام، وقت بخیر، خانم بنده رفتار های خودسرانه زیادی داره، با کوچکترین مخالفتی درباره نظراتش قهر مینه و شروع میکنه به دعوا افتادن، با کوچکترین دعوای میره خونه خانوادش و منو تنها میزاره، یا مثلا مهمونی کنسل میکنه و با من و خانوادش شروع میکنه به دعوا افتادن، وکلا لج میکنه که خودش بعدا پشیمون میشه، میخواست مازتون کمک بگیرم چطور میتونم جلوی این رفتارها بگیرم، تشکر
سلام وقت تون بخیر.
باتوجه به این که علاوه بر قهر کردن با همسر با خانواده خود نیز دعوا می کند و چالش هایی را تجربه می کند، احتمالا الگوهای ثابتی از رفتار در همسر هست که در روابط بین فردی اش در حالت تکرار قرار دارند. چون که بعدا نیز دچار پشیمانی می شوند احتمالا این رفتارها برای او در حالت ناهمخوان هستند. به این معنی که خود فرد از وجود این رفتارها ناخشنود هست ولی دانش و مهارت کافی برای تغییر شرایط خود را نمی شناسد. بهتر هست به همسر پیشنهاد شود که با یک روان درمانگر صحبت کند. چون احتمالا نیازمند آموزش برخی از مهارتهای زندگی مانند؛ مدیریت خلق منفی، مدیریت استرس، ارتباط موثر بین فردی و.. باشند. اگر درگیری با همسر بیشتر تکرار شود نیازمند خانواده درمانی هم خواهد بود. برای کمک بهتر هست از یک روانشناس و مشاور کمک حرفه ای دریافت شود و در این حالت شوهر نمی تواند کمک کننده باشد چون به بررسی دقیق و مداخله روانشناختی نیاز هست.
دریافت مشاوره: دکتر یوسفی
سلام من ۱۷ سالمه و از ۱۰ سالگی متوجه ارتباط مادرم با مردهای دیگه شدم اولاش خیلی اذیت میشدم سنم کم بود و این مسئله برام خیلی سنگین بود حتی یکبار هم به کشتن یکی از اونا فکر کردم و نقشه کشیدم اما بعدش کم کم برام بی اهمیت تر شد بازم اذیت میشدم اما سعی میکردم بی توجه باشم به شدت عصبی و پرخاشگر شده بودم و هستم قضیه رو به هیچ کس نگفتم و نمیخواستمم بگم اما امشب اون قدر تحت فشار بودم که قلبم تیر میکشه من سال دیگه کنکور دارم و مشاور دارم و الان فهمیدم به بهانه ی من میره باهاش حرف میزنه و دارن صمیمی میشن این دیگه خارج از توانم بود و واقعا نمیتونم تحمل کنم تمرکزم رو درسام از دست دادم و ب شدت شکاک شدم نسبت به همه من نمیخوام بخاطر یه همچین ادم احمقی که واقعا نمیشه روش اسم مادر گذاشت ایندمو از دست بدم اما این ارتباط اخرو نمیتونم تحمل کنم و اگر بهش بگم انکار میکنه بهم میگه روانی شدم لطفا کمک کنید واقعا نمیتونم تحمل کنم
سلام
وقت بخیر
کار خوبی کردی که در مورد احساساتت حرف زدی. در این شرایط احساس خشم داشتنت طبیعیه ولی باید از اینکه به پرخاشگری تبدیل بشه جلوگیری کرد.
بعضی از تجربیات هستن که کنار اومدن باهاشون از توان آدم خارجه و به دلیل همین احساسات شدید نیازه که با یک درمانگر مشورت داشته باشی چون ممکنه به تنهایی نتونی از پس اینهمه فشار بربیای و روی عملکرد تحصیلیت اثر منفی بیشتری بذاره.
پیشنهاد من برای کنار اومدن و حل و فصل این شرایط سخت، کمک گرفتن از متخصصه تا بتونی روی اهداف شخصیت تمرکز کنی.
موفق باشی
دریافت مشاوره: خانم حسینی
سلام
من امروز متوجه شدم مادرم و دوست بابام قایمکی باهمدیگه چت میکردن و ... چتشونم در حد قربون صدقه و اینجور حرفا بود ُ منتهی چون توی جمع دوستانه اونا یک کلمه هم باهم حرف نمیزدن و الان امروز با دیدن چتشون فهمیدم که چقدر باهم صمیمین و همدیگه رو عزیزم و فدات شم ... صدا میزنن خیلی فکرم به هم ریخته . و اینکه یه جای چت مادرم گفته بود که الان غزل اینجاست نمیتونم حرف بزنم بعدا میگم بهت ُ فهمیدم که نمیخواد ماها بدونیم این رابطه قایمکی رو ُ من الان خیلی خیلی فکرم به هم ریخته چون هردوی اونا رو دوستشون دارم و تصور اینکه جفتشون اینجوری دورو و ... از آب دراومدن خیلی سخته برام . من کنکوریم و این قضیه خیلی داره آزارم میده نمیتونم تمرکز کنم اصلا و همش فکرم میره سمت جاهایی که نباید از اونجایی که فقط مامانم مواقعی که ناراحتم آرومم میکنه و این سری نمیتونم بهش مشکلمو بگم خیلی داره اذیتم میکنه لطفا کمک کنید ...
سلام خب واضحا ارتباطی اتفاق افتاده . منتهی بدون اینکه شما حد و حدود رابطه رو بدونید و حتی خلاهایی که در زندگی مادر یا پدرتون ممکنه وجود داشته باشه و شما به عنوان فرزند مطلع باشید ....
چون در شرایط حساس هم قرار دارید بهتره بسته به میزان ابنکه با مادرتون ارتباط صمیمی دارید بهش بگید که متوجه این مساله شدید قطعا ایشون توضیحاتی داره
...حتی اگر نظر شما توجیه هم باشه ولی اینکه بدونه فردی از اعضای خانواده مطلعه نتیجه بهتری در روند رابطه داره تا اینکه به گمان ندانستن افراد رابطه رو ادامه بدن ...
و خب مساله اصلی اینه باقیش دبگه بستگی داره چقدر در زندگی شخصی مادر شما خلاباشه که با ارتباط لا این فرد جبرانبشه ..فقط شاید اگر بدونه مطلع هستید بتونه مدیریت کنه و همراه با انمام رابطه باشه
دریافت مشاوره: خانم دکتر سالاری
با سلام ، بنده ۷ ساله متاهلم،بخاطر مسایل مالی در مرحله اول وآماده نبودن بنده برای مادرشدن و قبول مسئولیت بچه،در حال حاضر بچه نداریم از سال قبل کارهای پیش بارداری رو انجام دادم ولی اقدام نکردیم الان مدت ۶ ماهه همسرم به خواهرزادم که دختر۱۴ ساله هستش وابسته شده و میگه بچه نمیخوام در صورتی که میدونه به هیچ وجه پدرش حتی یه ساعتم این امرو قبول نمیکنه،سر این موضوع با هم مشکل داریم و هر کاری میکنم ایشون دست بردار نیست واین قضیه هم روی کارمون و هم زندگی زناشوییمون تاثیر گذاشته و واقعا دیگه خسته شدم ممنون میشم راهنمایی بفرمایید
سلام. اینکه نوع وابستگی همسرتون به خواهر زادتون به چه شکلی هست و علت عدم تمایل ایشون در حال حاضر به نداشتن فرزند باید کامل بررسی شود. همچنین فرایند ارتباطی شما در طی ۶ ماه اخیر کاملا باید در نظر گرفته شود. مسلما فشار برای فرزنددارشدن تاثیر عکس خواهد داشت و منجر به فاصله گیری بیشتر همسرتان خواهد شد و حتی در صورت اصرار به دلیل بی علاقگی ب فرزند ممکن است ارتباط پدر فرزندی خوبی نیز شکل نگیرد .بهتر است مدتی روی مهارتهای ارتباطی در جهت قوی تر کردن رابطه بدون اشاره ب فرزندآوری کارشود.
دریافت مشاوره: خانم دکتر ایزدی
سلام من و همسرم حدود ده سال ازدواج کردیم و یک پسر دو ساله دارم. من هیات علمی دانشگاه هستم. با همسرم همکلاسی کارشناسی بودم. در زمان ارشد بیشتر با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من اهل اصفهان و همسرم اهل شمال است. در زمان ازدواج هر دو دانشجو بودیم و شروع به یکسری کارهای پاره وقت کردیم و زندگی را شروع کردیم. من درسم را در مقطع ارشد تمام کردم و بعد دکترا خوندم. همزمان با درس خوندن در یک شرکت خصوصی مشغول به کارشدم و حقوق خوبی داشتم. همزمان بورسیه دانشگاه شدم و هیات علمی هم شدم. ولی همسرم درس ارشد خود را به اتمام نرساند و از دانشگاه اخراج شد. با مشغول به کار شدن من آن تقریبا کاری هم نمیکرد و تقریبا کل هزینه زندگی با من بود. الانم من هیات علمی هستم و در دو شرکت خصوصی هم همزمان کار میکنم و درآمد تقریبا خوبی دارم و کل هزینه زندگی با من است. همسرم دو سال پیش در آزمون پزشکی شرکت کرد و در دانشگاه آزاد پزشکی قبول شد و الان داره پزشکی میخونه. الان ترم ۴ است. از زمانی که پزشکی قبول شد به من میگه تو ده سال من رااز زندگی عقب نداختی و من اولیتم درس خوندن است و کلا هیچ مسولیتی قبول نمیکنه. البته من در این ده سال تا بحال دو سه بار تا مرز جدایی هم رفتیم و برگشتیم. من احساس میکنم کلا دارم خودم را فدا میکنم و ایشان هیچ مسولیتی در مقابل من و بچم نداره. ایشون حتی در هر بحثی هم که پیش بیاد برمیگرده میگه تو هیچ کاری برا من نکردی و برا خودت خانه و ماشین خریدی. میگه برای خودت کار میکنی به من چه. اگر بحثی بین من و خانوادش پیش بیاد هیچ حمایتی از من نمیکنه و کلا من احساس میکنم هیچ حمایتی از طرف ایشان نه مالی نه خانودگی دارم. همه بهم میگن داری اشتباه میکنی ادامه میدی نمیدونم واقعا چکار کنم.
با سلام
این ازدواج در ابتدا از نوع زندگی مشترک در حالت متقارن تشکیل شده است. به این صورت که زن و شوهر از لحاظ تحصیلی، توانمندی، شغلی و.. در اوایل ازدواج حالت تشابه میان آنها وجود داشته است. به مرور به علت خارج شدن یکی از طرفین از حالت تقارن و دیگر ویژگی های شخصیتی مانند مسئولیت گریزی، بی نظمی، بی انگیزگی و.. که برای مثال می تواند جای نقش ها را تغییر دهد دچار عدم تعادل شده است و فرآیند ارتباطی را دچار چرخه معیوبی از تعارض های مکرر ساخته است. اگر این حالت بیشتر تداوم یابد درگیری ها و مشکلات هیجانی بیشتری برای طرفین ایجاد می کند. هر کدام از زوجین هر چه بیشتر در نقش خود غرق شوند عدم تعادل بیشتر می شود. چون مسئولیت یک طرفه می شود.
در این حالت زوج درمانی برای هر دو همزمان لازم است و شوهر نیازمند جلسات انفرادی است (حتی احتمالا زن هم نیازمند جلسات انفرادی باشد). ولی زوج درمانی در ابتدا ارجح است.البته هر چند یک ارزیابی دقیق تری نیاز می باشد. روان درمانگر باید در جلسات درمان ساختار مجددی به خانواده ببخشد و نقش ها را دستکاری کند. بده بستان زندگی زناشویی باید به صورت مشخص برای هر دو تعریف گردد. قواعد جدیدی را خانواده باید بپذیرد. فرا قاعده ها و باورهای نظارتی ذهنی زن و شوهر باید تغییر یابد. روشهای تکرار ی موجود که تحت عنوان اصول زاید یا حشو هستند و میان زوجین اکنون وجود دارند باید توسط درمانگر شناسایی شده و به خانواده ها گوش زد شوند. توصیه های غیر تخصصی آشنایان و اطرافیان که نا متعادلی را سبب می شود متوقف شوند. فرض ها و باورهای غلط و سازه های ناکارآمد و دفاع هایی که در ذهن شوهر وجود دارد و شکل دهنده رفتار بیرونی او هستند باید مورد چالش شناختی قرار گرفته و تغییر یابند و الگوی جدید در جلسات زوج درمانی را بپذیرد.
نگرشهای موجود در ذهن زن و شوهر ارزیابی شده و دستور کار جدید توسط درمانگر صادر شود. در جلسات انفرادی علت ناکارآمدی و ضعف های تحصیلی و شغلی شوهر در چند سال اخیر شناسایی شده و مورد مداخله قرار بگیرد و مهارت های جدید به او آموخته شود. آسیب های عاطفی و زناشویی موجود به علت این سبک از زندگی شناسایی شده و ترمیم مجدد یابند. عناصر بنیادی خانواده مانند: اعتماد، وفاداری، تقسیم نقش و.. مورد ارزیابی روان درمانگر قرار گرفته و دوباره بازسازی شوند.
ماهیت پیام های کلامی و غیر کلامی زن و شوهر که ارتباط معیوب را ایجاد کرده و موجب چرخه غیر خطی شده اند شناسایی شده و مورد مداخله قرار بگیرند، همچنین سبک های جدید پیام رسانی میان زن و شوهر برقرار شود . گسلش های عاطفی(مانند قهر کردن، دوری گرفتن، ترک روابط جنسی، تنبیه نمودن مقابله همدیگر) و.. مورد بررسی و مداخله قرار بگیرند. ساختار قدرت مورد مداخله قرار گرفته اهداف جدید دوباره بنا شوند. سیستم های زناشویی متداول که ممکن است موجود باشد مانند؛ کناره گیر، دنباله رو، سرزنش کننده_آشتی جو، حامی _ حمایت شونده، پر کار و کم کار (دو مورد اخیر احتمالا در این زندگی رایج تر باشد ) باید مورد تغییر قرار بگیرند.
دریافت مشاوره: دکتر یوسفی
سلام خسته نباشید. من یک نوجوان ۱۵ ساله هستم که شدیدا به خودارضای عادت کردم. هرچندبار که میرم حمام تا دوش بگیرم دست به این عمل میزنم که شدیدا از این کار متنفرم و میخواهم ازش خلاص شوم. لطفا راهنماییم کنید توروخدا. متشکرم از بابت زحماتتون.
دریافت مشاوره: دکتر عبدل پور